بنابراِین
با اصل عدم غفلت، زِیاده اثبات مِیشود. همِین اصالت عدم
غفلت، در آن راوِیاِی هم که نقِیصه را نقل کرده است وجود دارد؛ چون
وقتِی که او اِین رواِیت ناقص را بِیان کرده است متوجه جهت
زِیاده بوده است ولِی آن را نقل نکرده است. پس اصالت عدم غفلت، هم در
مورد راوِی زِیاده و هم در مورد راوِی نقِیصه جارِی
مِیشود. لذا اِین دلِیل هم نمِیتواند مرجّح براِی
اصالت زِیاده باشد. همچنِین مسئلۀ خِیانت و تحفّظ بر امانت
هم در هر دو مورد اصالت عدم زِیاده و عدم نقصان هست. بنابراِین
هِیچکدام از وجههاِیِی که مرحوم نائِینِی و
ساِیرِین براِی ترجِیح اصالت عدم زِیاده ذکر کردهاند باقِی
نمِیماند.[1]
اهتمام روات در انتقال معناِی رواِیت و بِیتوجهِی
به تحفظ بر الفاظ آن
امّا حقِیقت مسئله اِین
است که همانطور که قبلاً عرض شد، روات در بِیان رواِیت و ادلّه، رعاِیت
جهت لفظ را نمِیکردند، بلکه منظور آنها فقط بِیان معنا بوده است.[2] لذا شما مِیبِینِید که در بِیان ِیک
حدِیث واحد، روات مختلف رواِیات مختلفِی
بِیان مِیکنند؛ مثلاً در حدِیث رفع
ِیک راوِی مِیگوِید: «رُفِعَت عَن أُمَّتِی أربَعُ خِصالٍ: ما أخطئُوا و ما نَسُوا و
ما أُکرِهوا علَِیه و ما لم ِیُطِیقُوا.»[3] و ِیک شخص دِیگر از همِین راوِی اِین رواِیت
را اِینطور نقل مِیکند: «رُفِعَ عَن أُمَّتِی أربَعُ خِصالٍ: خَطَأُها و نِسِیانُها
و ما أُکرِهوا علَِیهِ و ما لم ِیُطِیقوا.»[4] راوِی دِیگر همِین رواِیت را نقل مِیکند و «ما لا ِیطِیقون» را بر «ما استکرهوا
علِیه» مقدم مِیکند.[5] اگر قرار باشد روات تحفّظ بر
[1]. رجوع شود به رسالة
فِی قاعدة نفِی لا ضرر، خوانسارِی،
ص 191؛ القواعد الفقهِیة، بجنوردِی، ج 1، ص 213؛ مجمع الأفکار، مِیرزا هاشم
آملِی، ج 5، ص 126.
[2]. اِین مطلب در رواِیات اهلبِیت
علِیه السّلام اجازه داده شده است؛ از جمله الکافِی، ج 1،
ص 51:
«عن محمّدِ
بنِ مُسلِمٍ قال: قلتُ لِأبِیعَبدِاللهِ علِیه السّلام: أسمَعُ
الحَدِیثَ مِنکَ فَأزِیدُ و أنقُصُ. قال: ”إن کُنتَ تُرِیدُ مَعانِیَهُ
فَلا بَأسَ.“»