روِی
اِین مطلبِی که عرض کردم خِیلِی فکر کنِید و
خِیلِی مطالعه کنِید. اِین قضِیّه در بسِیارِی
از موارد بهکار مِیآِید و خِیلِی مهم است. اِین
قضِیه به اِینصورت است که ما شارع را در مقابل خودمان مجسم قرار
بدهِیم و با شارع بحث و صحبت کنِیم. از اِین تخاطب با شارع
مِیتوانِیم احکامِی را بهدست بِیاورِیم. ِیکِی
از آنها همِین موردِی بود که عرض شد. اِین قضِیه
خِیلِی مهم است و اگر روِی آن خِیلِی فکر و تأمل بشود آنوقت
مسائل زِیادِی مِیتواند استنتاج بشود.
ما در لسان
ائمّه هم مِیبِینِیم که شخصِی از حضرت سؤال مِیکند که
ِیک بندۀخداِیِی مرِیض بود و آب براِیش ضرر داشت،
او جنب شده بود، بعضِیها رفتند او را غسل دادند و او مُرد. حضرت فرمودند: «قَتَلوه، قَتَلَهُمُ الله! قَتَلوه، ألّا سَئلوا؟![1] چرا سؤال نکردند؟! چرا تِیممش ندادند؟» ِیا در رواِیت
دِیگرِی، وقتِی که راوِی در مورد جبِیره سؤال کرد، حضرت
فرمودند: «ِیُعرَفُ هذا و أشباهُه
مِن کِتابِ اللهِ؛[2] مشخص است دِیگر! اِین از کتاب خدا معلوم مِیشود!»
حضرت دارند مِیگوِیند که اِینها مسائل روشنِی است، ِیعنِی
خودت عقلت را بهکار بِینداز! در همچنِین موردِی، جان اِین
شخص مهمتر است ِیا رفع جنابت با مائِیّه مهمتر است؟ اِین
همِین است که من عرض کردم که در اِینجا خود ائمّه دارند
کِیفِیّت ورود در حکم را به روات تعلِیم مِیدهند که خودت
قضِیّه را بفهم و متوجه باش تا اگر از تو اِین قضِیّه را سؤال
کردند، با همان عقلِی که خدا به تو داده است مِیتوانِی جواب
قضِیّه را بدهِی! حضرت مِیگوِیند که خوب نگاه بکن! تو او را
کشتِی؟! چرا سؤال نکردِی؟ اِینها از کتاب خدا معلوم مِیشود
دِیگر! حضرت راه را نشان مِیدهند؛ ِیعنِی نحوۀ برخورد
با احکام باِید به اِین کِیفِیّت باشد، ِیعنِی
خِیال نکنِید که احکام عبارت از ِیک مجموعۀ خشکِی است
که هِیچ ارتباطِی با عالم تکوِین و مصالح و مفاسد ندارند، نهخِیر،
ما احکام خشک