شد، قابيل به قتل او همت گماشت. اين
جريان همواره در طول تاريخ وجود داشته كه عدهاى بر اساس هواهاى نفسانى خود عمل
مىكردهاند و عدهاى در مقابل، مراقب عملكرد خويش بودهاند. در آخرالزمان اين روال
هم ادامه دارد امّا در اين دوران و به خصوص در دو قرن اخير ما شاهد يك جهش در اين
حوزه هستيم. در پى انقلاب صنعتى، اساساً نحوه زندگى انسانها متفاوت شده است. هر
چند به ظاهر بشر در عرصههاى زيادى موفقيت به دست آورده امّا رويكرد بشر به ماديت،
افزونخواهى، زياده طلبى و انس هر چه بيشتر با ماديت و به كار بستن آن در راستاى
اميال و خواستههاى نفسانى شده است. به طور طبيعى به دنبال آن ظلم و بسيارى ديگر
از مفاسد را به دنبال مىآورد. از همين رو ظلم و تجاوز به حقوق ديگران در سالهاى
اخير بيشتر شده است و اين در حالى است كه تمهيدات ظاهرى براى جلوگيرى از ظلم مانند
سازمان ملل و ظلمها موفق نبوده است. به طور خلاصه بايد بگوييم فراگيرى، وفور و
كثرت- نه صرف وجود- ظلم شاخصه اصلى دوره آخرالزمان است.
ما، در روايات دوره آخرالزمان را
مجموعهاى از ظلمها، فتنهها و آسيبها مشاهده مىكنيم؛ به نظر شما علت اصلى بروز
و ظهور اين مجموعه در دوره آخرالزمان چيست؟
ما نبايد آن را ناشى از يك علت
بدانيم امّا سرسلسله تمام اين علتها را بايد رخت بستن ارزشها از زندگى و
نگرشهاى عمومى مردم بدانيم. عدالت خواهى، امانتدارى و صداقت از ميان مردم رخت بر
بسته و جاى خود را به بىتعهدى و رقابتهاى ناسالم در بهرهگيرى از همديگر داده
است. اين رخت بر بستن ارزشها نيز ناشى از فراموش كردن خداست. تعبير قرآن اين است
كه «نَسُوااللَّهَ فَأَنْساهُمْ
أَنْفُسَهُمْ» يعنى انسانهايى كه خدا را فراموش كردند، خداوند نيز آنان را دچار
خود فراموشى مىكند. انسان وقتى كه خود و مبدأ و مآلش را فراموش كرد همه اين نتايج
به طور طبيعى به دنبال آن مىآيد.
آيا مىتوانيم آخرالزمان را دوره اوج
ظهور، بروز و اقدامات شيطان بدانيم؟
بنا بر منابع دينى ما، شيطان، موجود
گمراه كننده و اغواكنندهاى است. در آيات قرآن به كرات از آن سخن به ميان آمده
است. مهمترين ترفند شيطان بنا بر صريح آيات قرآن اين است كه عمل زشت انسانها را
در نظر آنان زيبا جلوه مىدهد: «زَيَّنَلَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ»[1] همانند كالايى كه آن را تزيين مىكنند تا مشترى فريب بخورد. بالاترين
اقدام و قدرت شيطان، صرفاً دعوت است. قرآن صراحتاً بيان مىكند كه شيطان در قيامت
به خطاكاران رو كرده، مىگويد: «نه من فريادرس شما بودم و نه شما مرا و من تنها يك دعوت كنندهاى بودم
كه شما خود دعوت مرا اجابت نموديد».[2] شيطان در اين دوره زشتترين حركات و رفتارها را بسيار زيباتر از ديگر
دورهها نشان مىدهد. نكته ديگرى كه نبايد در اينجا فراموش كنيم اين است كه در
بروز رفتارهاى ناپسند انسانها تنها شيطان دخيل نيست و نفس انسانها هم نقش بسزايى
دارد. قرآن كريم مىفرمايد:
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»[3] يعنى عدهاى هواى نفسانى شان را خداوند خويش قرار دادهاند. قرآن در
مواردى شيطان را در كنار دنيا قرار داده كه: «فَلاتَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ
بِاللَّهِ الْغَرُورُ؛[4] پس مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد و مبادا (شيطان) فريبكار شما را
به (كَرَم) خدا مغرور سازد» كه منظور از غرور شيطان است. در تمام اين ظلمها و
فجايعى كه به طور روزمره مىشنويم و مىبينيم، نفس افراد نيز دخيل است. از رسول
خدا (ص) و اميرمؤمنان (ع) نقل شده كه فرمودند: «انّ أخوف ما أخاف عليكم اثنان؛ إتّباع الهوى و طول الامل. امّا اتباع
الهوى فيسدّ عن العمل؛ بيشترين چيزى كه بر شما از آن بيم دارم دو چيز است: نخست،
پيروى از هواى نفس و ديگرى آرزوى طولانى، كه پيروى از هواى نفس مانع از انجام عمل
مىشود». در روايت ديگرى هم فرمودند: «أعدى عدوّك نفسك الّتى بين جنبيك؛ دشمن ترين دشمنان افراد نفس خودشان
است». دشمن سعى مىكند فرد را به تباهى بكشاند. نفس و شيطان در تباهىهاى انسان در
دوره آخرالزمان هم عرض هستند همان طور كه ما دو حجت درونى (عقل) و بيرونى (انبيا)
داريم، دو دشمن درونى (نفس) و بيرونى (شيطان) نيز داريم. در اين جنگ و گريز ميان
حجتها و دشمنها اگر با تبعيت از عقل دستورات انبيا را به كار ببنديم موفق خواهيم
بود و الا شكست خورده ايم.
در روايات آخرالزمان صحبت از افرادى
است كه صبح مؤمناند و بعدازظهر كافر يا آنكه عصر ايمان دارند، ولى فردا صبح ايمان
خود را از دست دادهاند. به نظر شما آيا اين جريان ناشى از شدت التهابات
آخرالزمانى است يا ضعف اهل آخرالزمان؟
اوّلين دليل اين تغيير و تحول آن است
كه ايمان فرد، در حقيقت جان او رسوخ نكرده است. اين همان چيزى است كه از آن با
ايمان شناسنامهاى ياد مىكنيم. از همين روست كه قرآن كريم مىفرمايد: «ياأَيُّهَا الَّذِينَ
آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ»[5] خداوند از مؤمنان خواسته كه ايمان بياورند. در انتهاى سوره حجرات نيز
آمده كه «قالَتِالْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ
لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي
قُلُوبِكُمْ[6]؛ عربهاى باديهنشين گفتند: ايمان آوردهايم، ولى بگوييد اسلام
آوردهايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.» ايمان در قلبهاى چنين افرادى،