از گوشه و كنار كره خاك، از همه
اكناف جهان، مسافران كوى دوست فرا مىرسند.
تا ذىحجّه و فرود وقتى كه درهاى
آسمان را گشوده و همهچيز و همهكس را در خود گيرد. فرصت اندكى باقى است.
چارهاى جز انتظار كشيدن نيست.
همه آنانى كه هفتهاى پيش از ذىحجّا
در كلاس درس «مكّه» و «مسجد الحرام» حاضر بودهاند، چشم به راهند. در عالم بالا غوغايى است و در
شهر مكّه نيز.
همه دروازههاى شهر، با دستهاى
گشاده، زائران را به آغوش مكّه مىكشد.
آنها مىآيند تا اهل حرم شوند. تا به
اينجا با پاى خود آمدهاند؛ امّا از اين زمان اين محبوب اوّلين و آخرين است كه صيد
خويش را جذب مىكند و سالك را با مغناطيس وقت تا آسمان قرب و انس بالا مىكشد.
وقتى فرود مىآيد كه همه امور را در
تحت تصرّف خويش مىآورد. وقتى كه قريب با زمان كمى اوّل ذىحجّه مىشود.
دربهاى آسمان گشوده است تا جمعى از
سالكان خاصّ طريق حضرت دوستى، ره به مجلس انس اهل حرم برند و نزول رحمت و شفقت
همگان را شامل شود.
هركس به فراخور حال خود بهرهاى
خواهد برد تا كه باشى و براى چه آمده باشى. صاحبخانه را تقصيرى نيست. آنچه كه اين
گذاى كوى استغنا و بى نيازى مىطلبد، خواهد بخشيد.
ذىحجّه فرا مىرسد. اينجا همه چيز
در تصرّف همان وقت است. هيچ دلتنگى و دلهره به دل راه نمىيابد.
عمى از دورى خويشان و غربت سرزمين
نيست.
چنان است كه دل در سراى امن دوستى به
زنجيره محرمان و خويشان گره خورده باشد.
هيچ جانورى در دل صحارى زائر را
نمىآزارد. چنان مىنمايد كه همگى تحت تصرّق وقت معهود از صحرا كوچ كردهاند.
از همين جا، زائر راهى صحرا مىشود
تا شايستگى بركشيده شدن از فرش خاك را حاصل نمايد.
زائر در صحرا
سال هاست كه به زمين هبوط كردهاى!
تو را با آن حريم، آن بهشت امن فرسنگها راه است. اينك تو نيز بايد چونان پدر،
راهى صحرا شوى، از عرفات بگذرى و به مشعر شوى.
منا را دريابى تا ديگر بار اذن دخول
به خانه و بهشت را به دست آورى. گويا كه فراموش كردهاى كه در زمره عصيانكنندگان
و عهدشكنندگانى! از يادبردهاى كه از بهشت دورافتادهاى و بر پهنه خاك گام
برمىدارى.