responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ماهنامه موعود نویسنده : مؤسسه فرهنگى هنرى موعود عصر    جلد : 1  صفحه : 55

نامه‌اى ميان نامه ها

در اين شماره از ميان انبوه نامه هاى شيفتگان و مشتاقان حضرت بقية الله الاعظم (ع) كه با اظهار محبتهاى خود دلهاى موعوديان را گرمى مى بخشند قسمتى از نامه برادر عزيزمان آقاى سيد محمد خردمند را چاپ مى كنيم، اميدواريم كه به يارى مولايمان بتوانيم جوابگوى اين همه صفا و محبت بى دريغ باشيم.

... اولين بار كه چشمانم به نام موعود افتاد برخود لرزيدم، نمى دانستم بايد بگريم يا خنده كنم. متحير ايستادم. دوستم مردمى را كه چشم به روزنامه هاو مجلات ورزشى دوخته بودند كنار زد و يكى از مجله ها را از بين موعودها بيرون كشيد و گفت:

سيد ...! اول خودم ديدمش بعد لبخندى به من زد و صفحه اولش رو باز كرد. گفتم: جانم، آقا رو عشق است. اكبر! جان آقا حال اومدم ها، صفا كردم.

آقا ببخشيد: يك موعود ...

با هم رفتيم مسجد، بچه هاى كتابخانه نبودند ولى يكى داشت كتابها را ليست مى كرد. بعد از سلام و احوالپرسى گفتم! حاجى، يك مجله در اومده به نام موعود، در مورد آقاست. برويد كتابخانه مسجد را عضو كنيد. گفت: بايد ببينم.

گفتم: بيا، صفا كن ...

توى تاكسى مدام ورق مى زدم و تو دلم دعابه جان دست اندركاران مجله مى كردم.

پيش خودم مى گفتم:

بالاخره آرزو به دل نمونديم. از بين اين همه مجله ورزشى، خياطى، سياسى، طنز و ... يك مجله اختصاصى در مورد آقا بيرون آمد.

بالاخره از بين اين همه نويسنده و محقق و گوينده و ... يكى به فكر افتاد كه به داد عاشقان مهدى برسد. فقط خدا كند باب دندون باشه و الا مى آيد كارها را درست كنه و به مردم بگه آى مردم، يك صاحبى داريد، يك سرورى داريد! مردم را بيزار هم مى كند!

اين سومين باره كه دارم سرتاسر مجله رو مى خوانم.

رفتم مدرسه به مسؤول كتابخانه گفتم: اخوى، شما كه اين همه مجله ادبى و علمى و سياسى اينجا گذاشته ايد، اين رو هم بگيريد كه بچه ها زنگهاى آزاد كه مى خوان يك چيزى ورق بزنن، لااقل بعضى اين را بخوانند و بفهمند كه بابا همه اش اين حرفهانيست، يك حرفهاى ديگرى هم هست.

گفت: بايد ببينم.

گفتم: بيا، اين صفحه ...، اين خيلى عاليه، اين علميه، اين قلمش خوب نيست، اين جالبه، اين تحقيقيه، اين داستانه، و ...

گفت: بايد ببينم مسؤولين مدرسه چى مى گن، ولى من مى دونم مدرسه هيچ خطى را قبول نداره.

ناراحت شدم، خداحافظى كردم و زدم بيرون.

تو دلم گفتم: اسم مهدى رو هم يك خط حساب مى كنن!

تو دانشكده ديدم بعضى از بچه ها بيكارند، گفتم: بياين اينو بخونين خيلى جالب نوشته موضوعش هم جديده!

صفحه اى رو آوردم كه بالايش نوشته بود، غيبت يا غفلت. گفتم كوتاه هم هست بخونين!

خلاصه خسته تان نكنم. ما با اين موعود حالى كرديم تا مدتها هر جا رفتيم دنبالمون بود.

از روز اول شعبان هم از همه دكه ها كه يادمون بود پرسيدم آقا اين موعود ما كى مياد، تا اينكه برگه هايى از موعود آمد تا نويدى از آمدن موعود دهد.

آقايون و خانمهاى موعود! خسته نباشيد.

راستش نمى دانم چند تا دل را شاد كرديد ولى دل من كه خيلى شاد شد.

از همان روزهاى اول مى خواستم برگه اى سياه كنم و دست مريزاد بگم ولى نشد تا الان. خدا ان شاءالله قلم شما را طورى بچرخاند كه دل مهدى (ع) از آن شاد باشد.

خداان شاءالله شما را در راه خدمت به مهدى فاطمه و على (ع) موفق گرداند.

خداان شاءالله نفسهاى بى صداى قلمهاى شما را چنان گرم كند كه هر خواننده اى را شيدايى مهدى (ع) قرار دهد.

خداان شاءالله بلا را از جان شما و تمام دوستداران حجة بن الحسن (ع) دور دارد و بر جان دشمنان يوسف زهرا و على: نازل فرمايد.

خدا ان شاءالله قلب مقدس مولانا اباصالح المهدى (ع) را از خدمت شما ياوران اسلام راضى و خشنود بگرداند ...

نام کتاب : ماهنامه موعود نویسنده : مؤسسه فرهنگى هنرى موعود عصر    جلد : 1  صفحه : 55
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست