responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1226

موضوع: حضرت ابراهيم(عليه السلام)، بت شكني

تاریخ پخش: 75/05/18

بسم الله الرحمن الرحيم

1- بر خلاف باور برخي نبوغ مسلمانان از ديگران بهتر است

ما بحمدالله هر كارخانه‌اي كه مي‌رويم از مسئولينش كه احوالپرسي مي‌كنيم خوشحال مي‌شويم. پيكاني كه اول انقلاب شصت و پنج درصد آن ساخت خارج يا استمداد از خارج بوده الآن نود و پنج درصد آن توليد داخلي است اين افتخار ما است. ما ان شاءالله بايد به سمتي برويم كه اين كشورهايي كه با تحقير مي‌گويند اسلام نمي‌تواند دين را اداره كند. من خودم در يكي از كشورهاي اسلامي از يكي از شخصيت‌هاي مملكتي‌شان سال سوم انقلاب بود كه رفته بودم خارج از ايران يكي از شخصيت‌ها كلمه‌اي كه گفت اين بود، ببينيد چه قدر احمق بود مي‌گفت: مسلم(يعني مسلمان) مخ ما فيه، يعني مسلمان مخ ندارد. جز با استمداد شرق و غرب امكان تنفس براي مسلمان‌ها وجود ندارد. اين چيزي بود كه حتي بعضي از بزرگ‌ها باورشان شده بود.
بحمدالله بچه‌هاي ما در مسابقات علمي، ورزشكاران ما در مسابقات ورزشي، قاريان و حافظين قرآن در مسابقات قرائت، كارگران ما در توليد و خودكفايي، نيروهاي مسلح ما در هشت سال دفاع؛ خلاصه دانشگاه، حوزه و مردم ما زن و مرد ما ثابت كردند كه مسلمان مخ دارد مخ مسلمان‌ها از بقيه بهتر است چون زماني كه مسلمان‌ها مخترع ساعت داشتند غرب در توحش بود.
حالا بحث ما: (وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمينَ) (انبياء /51) ما به ابراهيم رشد خودش را داديم. نمي‌گويد «رُشْدَهُ» رشدي كه حقش بود. انبياء از قبل مورد توجه بوده‌اند، هر كسي لياقت پيغمبري ندارد «رُشْدَهُ».

2- خداوند با شرط مقام به اوليائش داد

يك سوالي مي‌كنند بد نيست شما هم بدانيد مي‌گويند اين لطفي را كه خدا به انبياء و اولياء كرد مي‌شد به ما هم بكند و ما هم امام صادق(ع) بشويم يا حضرت يوسف(ع). اين طور نيست ما مثل درخت نيستيم خداوند اين درخت را گلابي قرار مي‌دهد و آن درخت را زردآلو يكي كيلويي چهارصد تومان و ديگري كيلويي صد تومان، يكي بي حاصل يكي پرحاصل، يكي حاصلش گران و ديگري حاصلش ارزان ولي در خلقت انسان اين طور نيست اول دعاي ندبه يك چيز قشنگي دارد مي‌گويد خدايا تو «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّه» (إقبال‌الأعمال/ص‌295) شرط كردي با اولياي خودت كه بايد توي دنيا زاهد باشيد.
علي(ع) بايد نان خشك بخوري و بيل بزني، بايد در جنگ احد بدنت سوراخ، سوراخ بشود. حسين(ع) بايد توي كربلا قطعه، قطعه شوي. موسي ابن جعفر بايستي سالها در زندان بماني. امام زمان(عج) بايد هزار سال پنهان بماني و غصه بخوري. شرط كردي كه بايد زجر بكشي و از دنيا كيف نكني «فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ» (إقبال‌الأعمال/ص‌295) آن‌ها شرط را امضا كردند و گفتند قبول است، خدا با اولياي خودش شرط كرد كه وضع اين است و آن‌ها هم شرط را امضا كردند «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ» تو علم داري «وَ عَلِمْتَ» كه آن‌ها «مِنْهُمُ الْوَفَاءَ» به شرط‌شان وفا مي‌كنند. بعد كه حالا اين طور است «فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ».
سوال را تكرار كنم آيا مقاماتي كه خدا به اوليائش داد همين طوري داد؟ پاسخ: نه. با آن‌ها شرط كرد اگر به تو نسيه بدهم چكت برنمي گردد، سر وعده مي‌دهي، تاريخش را شيطنت نمي‌كني روز جمعه بياندازي، نقطه‌هاي توي چك را كم رنگ و پررنگ نمي‌كني كه برود توي بانك و برگردد. بازاري با مشتري شرط مي‌كند كه اين جنس را به تو مي‌دهم اين طور است.
پس مقاماتي كه اولياء دارند در آن‌ها زمينه هست. خود شما هم همين طور هستيد. كسي كه با برخوردهايش زمينه درست كرده و پيش شما معتبر است به او وام مي‌دهيد. يك كسي هست برادرش هم به او وام نمي‌دهد. آدم خوش حساب شريك مال مردم است.

3- بت‌هاي جديد

خداوند به ابراهيم(ع) يك لياقت‌هايي داد از قبل. حالا ابراهيم(ع) (إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي‌ أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ) (انبياء /52) ابراهيم(ع) به عمو و پدرش گفت «ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي‌ أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ» ابراهيم(ع) يك نوجواني بود كه آمد پيش عمو و گفت عموجان اين بت چيه كه مي‌پرستي؟ آقاي قرائتي چه مي‌گويي، حالا كه بت پرست نيست. الآن كه من اين جا ايستاده‌ام صدها ميليون بت پرست هست. بتكده‌هايي كه در دنيا هست اهميتش از مساجد بيشتر است. از همه گذشته بت و سنگ و چوب نيست، مدرك هم يك بتي است، شغلش بت است، ممكن است لباسش برايش بت باشد. آقا مي‌خواهد نماز بخواند مي‌بيند كه اتوي شلوارش به هم مي‌خورد مي‌گويد اين جا نه مي‌رويم خانه لباس هايمان را در مي‌آوريم. اين بين خدا و كت و شلوار مي‌گويد كت و شلوار، بت يعني آن چيزي كه شما را مشغول كند. گاهي آدم خودش براي خودش بت مي‌شود. مي‌گويد تو به من گفتي! بله به تو گفتم، مگر تو كي هستي مگر نمي‌شود كه شما هم اشتباه كني. مگر به اسب شاه گفته‌اند يابو.
به علي ابن ابي طالب(ع) گفتند اگر يك دروغ بگويي دوازده سال حكومتت جلو مي‌آيد فرمود نمي‌گويم و آدم هست اگر دو تا بستني به او بدهي دو تا دروغ برايت مي‌گويد شكمش برايش بت است. پدر من يك تكه نان توي كوچه افتاد برداشت آن را فوت كرد گفتم آقا يك خورده نان است يك كيلويش مي‌شود ده تومان براي گاو داري، خودت را وقف يك خورده نان مي‌كني؟ به من گفت نبودي محسن كه من قحطي ديدم در كاشان كه قبل از اين كه نانوايي باز كند رفتم جلوي نانوايي ايستادم نانوايي آمد آتش روشن كرد، گرم كرد، كمي آرد داشت خمير كرد آن را پخت و مردم توي سر و كله‌ي هم زدند و بعد مغازه را بست و ما هم دست خالي و گريه كنان به خانه برگشتيم. شما توي ايام جنگ هم دو تومان مي‌دادي نان داغ مي‌خوردي قحطي را نديده‌ايد. نماينده‌ي امام در هلال احمر(آيت الله غيوري) مي‌گفت در آفريقا ديدم استخوان چربي را دور انداختند سگ‌ها، گربه‌ها و آدم‌ها دويدند طرفش. بنده خودم رفتم كشوري گفتم بروم بت خانه را ببينم. گفتم مي‌خواهم خداي شما را ببينم گفتند خداي ما خواب است. گفتيم ما خداي خواب را مي‌بينيم. گفتم تا كي خواب است خنده‌ام گرفت خدا مي‌داند ساعتش را نگاه كرد و گفت تا شش بعدازظهر خواب است گفتيم حالا مي‌شود او را ببينيم. گفت كفش هايتان را دربياوريد يك دسته گل هم به گردن ما انداخت و گفت يواش يواش بياييد ما را برد روي مجسمه‌اي كه يك پارچه‌اي رويش كشيده بود.

4- از داستان ابراهيم مي‌فهميم نهي از منكر شرط سني ندارد

عموي ابراهيم(ع) در پاسخ سوال او گفت پدران ما اين طور بوده‌اند ما هم راه پدران‌مان را مي‌رويم. من در اين شانزده درس گرفتم كه چندتاي آن را مي‌گويم. 1- در نهي از منكر شرط سني وجود ندارد نوجوان به عمويش مي‌گويد يعني اگر چيزي را ديديد بگوييد. قرآن مي‌فرمايد بچه هم حرف مي‌زند (يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ) (لقمان /17) يعني كوچولو در امر به معروف، بچه هم حق دارد حرف بزند به بابا بگويد باباجان براي چه سيگار مي‌كشي مادر جان ما توي مدرسه نماز مي‌خوانيم شما چرا نماز نمي‌خواني، خدا را دوست نداري؟ خدا را قبول نداري؟ به خدا نياز نداري؟ نماز واجب نيست؟ كار ديگر واجب‌تر از نماز است. حالا به دستور مقام معظم رهبري دستور گرفتيم كه همه‌ي نمازخانه‌هاي اداره‌ها را بازديد كنيم. 1- مسؤلين مي‌آيند يا نه؟ 2- نمازخانه بهتر است يا اتاق مدير عامل؟ چند نفر مي‌آيند؟ در سالن غذاخوري چند نفر است و در صف نماز جماعت چند نفر هست؟ كارگرها بيشتر به خدا مي‌رسند يا به شكم. آقا چه طوري مي‌آيد منظم يا نامنظم؟ مردم آقا را دوست دارند يا خير توي رو در بايستي گير كرده‌اند؟ يعني ما ديديم همه چيز صاحب دارد الا نماز، وزارت ارشاد از رستوران‌هاي جاده‌ها بازديد مي‌كند اما رستوراني بدترين جا را براي نماز خانه گذاشته است. پمپ بنزين حساب و كتاب دارد آن وقت نمازخانه حساب و كتاب ندارد.
ديشب يكي از مسئولين مملكتي گفت آقاي قرائتي تركيه بودم تركيه كه چه فيلم‌هايي و چه… اما مساجدش در كنار هر پمپ بنزيني، داخل بيابان هايش، چه مسجدهاي تميزي. ما مسلمانيم، ما شيعه علي ابن ابي طالب هستيم مسجدهاي ما بايد بهتر از مسجد ديگر كشورهاي اسلامي باشد. ما اسلام خودمان را اسلام ناب مي‌دانيم و اسلام ديگر كشورها را اسلام آمريكايي مي‌دانيم. البته گاهي مسئولين ما غفلت مي‌كنند اما مغرض نيستند وقتي به آن‌ها مي‌گويي. من رفتم نمازخانه‌ي وزارت خانه‌اي بعد رفتم اتاق وزير گفتم آقاي وزير اتاق شما خيلي بهتر است جايي كه با شما مذاكره مي‌كنند بهتر از جايي است كه با خدا مذاكره مي‌كنند. يك خورده فكر كرد و گفت توجه نداشتم فوري زنگ زد به مدير كل روابط عمومي و گفت مسجد را از اتاق خودم بهتر درست كن.
البته بايد مؤدب امر به معروف كرد چون كه ابراهيم(ع) همه‌اش مي‌گفت (يا أَبَتِ) (مريم /42) ‌اي پدرمان(به عمويش مي‌گفت) يعني احترام مي‌گذاشت چهار مرتبه در اين آيه گفته «يا أَبَتِ» به عمو گفت پدر، يعني احترامش را بيشتر گرفت.

5- بايد امر به معروف و نهي از منكر را از نزديكان شروع كرد

2- نهي از منكر و امر به معروف را از نزديكان شروع كنيد. جوان‌هاي غيرت دار بايد اول مواظب خواهرهايشان باشند كه فوكلشان بيرون نباشد. خداوند به پيغمبر(ص) گفت «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‌ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» (احزاب/59‌) اي پيغمبر اول به دخترهايت بگو، بعد به خانمت بگو بعد مي‌گويد «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ».
ما آماري كه از آموزش و پرورش گرفتيم ديديم يك دبيرستاني همه‌ي بچه هايش مي‌آيند نماز مدير كل منطقه گفت. رفتيم وارسي كنيم كه چيه؟ همه‌ي بچه‌هاي دبيرستان نماز مي‌آيند بعد گفت ديديم خود مدير مدرسه بلندگو دست گرفته و «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» مي‌گويد. ما در يك سميناري براي رئيس دبيرستان‌ها گفتيم كه چه اشكال دارد كه هر مدير دبيرستاني رئيس مسجد بغل دبيرستان هم باشد البته به شرطي كه هيئت امنا مزاحم نشوند. يكي از مشكلات ما اين است كه بعضي چيزها مثل مسجد انحصاري شد يعني صاحب‌هايي پيدا كرده چه صاحب‌هايي. اين مسجد مال هيئت ابوالفضل(ع) است اگر هيئت امام حسين(ع) بيايد… اگر بخواهي ختم بگيري در را باز مي‌كنند چون كه در آن پول هست اما اگر خواستي يك كلاس قرآن بگذاري بعضي مسجدها يا خادم مخالف است يا آقا و يا هيئت امنا. براي مرده‌هاي پير در باز است اما براي بچه‌هاي جوان در باز نيست و اين‌ها را بايد برخورد كرد.
يك جا درش را بستند من به رئيس آن جا گفتم يا در را روي بچه‌ها باز كن، يا بنده مي‌آيم پشت در مسجد نماز جماعت مي‌خوانم توي كوچه هر كه آمد مي‌گويد آقاي قرائتي چرا توي كوچه نماز مي‌خواني مي‌گويم اين مسجد درش را بسته‌اند. براي مرده‌هاي پير براي اين كه پول دارند. آبرويت را مي‌ريزم. گفت نه آقاي قرائتي من مخلصتم و در را باز كرد. مگر مي‌شود در مسجد را بست. نماز مغرب كه تمام شد در مسجد را مي‌بندند خادم مي‌گويد چون كه قالي‌ها را مي‌دزدند، خوب تو بي عرضه هستي. خادم را عوض كن چرا در مسجد را مي‌بندي؟

6- ابتدا بايد بزرگترين منكر را نهي كرد

3- در نهي از منكر ابتدا بزرگترين منكرات را نهي كنيد. خدا رحمت كند امام(ره) را مي‌آمدند و مي‌گفتند آقا فلاني چه طور است مي‌فرمود شاه بايد برود، مي‌گفتند آقا نفت كم است مردم توي صف‌هاي دراز ايستاده‌اند مي‌فرمود فعلاً بزرگترين منكر شاه است، شاه رفت اين تمام شد. مي‌آمدند و گفتند كجا چه طور است، چه طور است. مي‌فرمود قانون اساسي. در زمان شاه بين اسرائيل و ايران مسابقه برقرار مي‌كردند. يا بين ايران و فلان كشور. همان زماني كه جوان‌هاي ايران مي‌نشستند ببينند توپ اسرائيل كجا رفت، توپ بلژيك يا اتريش كجا رفت همان زمان آيت الله سعيدي يا آيت الله غفاري را توي زندان شهيد مي‌كردند يعني سر مردم را با يك چيزي گرم مي‌كردند و كار خودشان را مي‌كردند. مواظب باشيد در امر به معروف سرتان گرم نشود يعني مهره‌هاي بزرگ را حواستان جمع باشد.
گاهي وقت‌ها نگاه مي‌كنيم ببينيم توپ فلان كشور كجا رفت اما نگاه نمي‌كنيم كه جواني ما كجا رفت؟ يا استعدادمان كجا رفت؟ نفت‌مان كجا رفت؟ چه كسي رئيس جمهور شد؟ چه كسي وزير شد؟ اين جا حضرت ابراهيم(ع) اول از خدا شروع كرد گفت اين بت بايد برداشته شود نگفت آقا شما چرا ناخن هايت بلند است.
خدا رحمت كند حاج احمد آقا را يك جا دعوتش كردند در يك جلسه‌اي كه بيايد عليه سيگار قيام كند، گران كند، بگيرد، جريمه كند، سيگار نباشد. حاج احمد آقا گفت آقا اگر سيگار از منكرات باشد از اين منكرات باريك است. منكرات بزرگتري هم هست فعلاً نوبت به سيگار نيست. نمي‌گويم سيگار كشيدن كار خوبي است اما شما مي‌بينيد يك وقت در مملكت موج به وجود مي‌آوريد به خاطر سيگار و حال آن كه مشكلات مهم‌تري هست.

7- در امر به معروف و نهي از منكر از تنها بودن نبايد ترسيد

در امر به معروف و نهي از منكر يكي در برابر همه. چون ابراهيم(ع) يك نفر بود و تمام مردم بت پرست بودند اين خودش يك درس مي‌گويد: از تنهايي نترسيد. گاهي وقت‌ها مي‌گويم آقا تنهايي چه كنيم با يك گل بهار نمي‌شود. چند اصل در مملكت ما جا افتاده كه اين‌ها اصل نيست: 1- حرف مرد يكي است. بنده مي‌گويم خير حرف مرد ده تا است. اگر نه حرف زدي و ديدي حرف دهم بهتر است از نه تاي اول صرف نظر كن. 2- خواهي نشوي رسوا همر نگ جماعت شو. اين هم يكي از آن غلط هاست. اگر يك كشتي شكست صد مسافر داشت نود تاي آن‌ها شنا بلد نبودند و غرق شدند و ده نفر از آن‌ها شنا بلد بودند گفتند ببين نود تا كه غرق شدند خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. 3- ديد موسي آن شباني را به راه. آن چوپان چرت و پرت مي‌گفت. موسي(ع) گفت چرا اين حرف‌ها را مي‌زني بعد خدا به موسي(ع) گفت برو و بگو هر چه دل تنگت مي‌خواهد بگو. به پليس بگوييم تو اين جا بايست هر كه هرجا با ماشين رفت برود تو با او كاري نداشته باش اگر پليس هم حرفي به هيچ راننده‌اي نزند پس وجودش بي خاصيت است. اين شعر معنايش اين است كه نبوت موسي(نعوذبالله) كشك است. بله، به چوپان بايد به زبان چوپاني گفت كه توي ذوقش نخورد. لحن گفتن بايد آرام باشد. 4- با يك گل بهار نمي‌شود زماني كه همه‌ي مردم ايران مي‌گفتند جاويد شاه امام(ره) فرمود مرگ بر شاه و همان يك گل بهار شده. زماني كه همه‌ي مردم بت پرست بودند پيامبر(ص) فرمود «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» (المناقب/ج‌1/ص‌55) اصلاً تمام حركت‌هاي مقدس اولش يكي بود.

8- در امر به معروف از وجدان مردم سؤال كنيد

5- در امر به معروف از وجدان مردم سوال كنيد. حضرت ابراهيم(ع) آمد و گفت: خودت بگو (ما هذِهِ التَّماثيلُ) (انبياء /52) اين تمثال‌ها چيه؟ خودت بگو جريمه‌ات چيه؟ خودت بگو جرمت چيه؟ قرآن مي‌فرمايد روز قيامت لوحي را جلوي مردم باز مي‌كنيم و مي‌گوييم (اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‌ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً) (اسراء /14) نامه‌ي عملت را بخوان، خودت بگو با تو چه كار كنيم شصت سال از عمرت گذشت يك ركعت نماز با توجه نخواندي خودت بگو با تو چه كار كنيم هزار بار با كس و ناكس حرف زدي حواست جمع بود اما با من يك بار هم حواست جمع نبود. به خاك يك دانه مي‌دادي يك خوشه مي‌داد به تو صد تومان دادم گفتم بيست تومان خمس بده گفتي نمي‌دهم. مدل خانه و ماشينت را عوض كردي فقرا تابستان آمد و رفت نتوانستند هندوانه بخرند، ماه به ماه گوشت توي خانه آن‌ها نيامد ولي غذا توي يخچال شما فاسد مي‌شد. پول براي كفش بچه‌ات مي‌دادي كه پا بود اما پول براي مخ بچه‌ات نمي‌دادي كه كتاب بود، هر روز دست روي تلويزيون مي‌كشيدي كه گرد روي آن برود اما سال به سال دست روي سر بچه يتيم نمي‌كشيدي.

9- در نهي از منكر مردم را به كرامتشان آگاه كنيد

در نهي از منكر مردم را به شخصيت و كرامت‌شان آگاه كنيد فرمود (أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ) (انبياء /52) اكنون نگفت «تَعكِفُونَها» پدران مسئول انحراف بچه‌ها هستند وقتي مي‌گفتتد چرا بت مي‌پرستيد مي‌گفتند پدران ما بت مي‌پرستيدند ما هم بت پرست شديم. پدر و مادر هر كاري بكنند بچه كوچولو توي قنداق نگاه كند اگر دختر باشد زنا كار و پسر باشد زناكار بار مي‌آيد يعني نگاه بچه ولو توي قنداق اثر دارد. اصلاً اگر متوجه نمي‌شد نمي‌گفتند تا به دنيا بيايد در گوشش اذان بخوانيد معلوم مي‌شود اين كلمات در روح او اثر دارد.

10- در امر به معروف و نهي از منكر خجالت را كنار بگذاريد

در امر به معروف و نهي از منكر خجالت را كنار بگذاريد، دين حيا ندارد. من پشت سر يك روحاني نماز مي‌خواندم گفت (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) (فاتحه /4) يادش آمد بدون وضو آمده سر نماز. حالا جمعيت هم هستند اگر خجالت هم بكشد همه باطل گفت آقايان من بي وضو آمده‌ام سر نماز، خودتان بخوانيد.
امام دهم فرمود هر كه لحظه‌اي يا ساعتي خجالت ياد گرفتن را تحمل نكند عمري خجالت بي سوادي را بايد تحمل بكند. ابراهيم(ع) به عمويش گفت اين بت‌ها چيه كه مي‌پرستي؟ (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ‌ام أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبينَ) (انبياء /55) گفت راست مي‌گويي يا شوخي مي‌كني اصلاً باور نمي‌كردند يك كسي بيايد و با خداي اين‌ها درگير بشود. و لذا گفتند «أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ» واقعاً سخن حق براي ما آوردي «أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبينَ» يا شوخي مي‌كني. به نظر شما پروردگار ما چه كسي است (قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) (انبياء /56) پروردگار شما همان پروردگار آسمان‌ها و زمين هاست خداي شما همان خداي هستي است. ابراهيم(ع) گفت (وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ) (انبياء /57) به خدا بت هايتان را مي‌شكنم.

11- بايد تفسير قرآن با زمان تغيير كند

عقيده‌ي علامه‌ي طباطبايي(ره) اين بود كه تفسير قرآن بايستي دو سال به دو سال عوض شود چون آدم به مرور زمان يك چيزهايي را مي‌فهمد تجربه پيدا مي‌كند كه آن تجربه در فهمش اثر مي‌گذارد. فخر رازي در تفسير مي‌گويد زور «تَاللَّهِ» از «وَالله» بيشتر است مفسرين قديم مي‌گفتند ابراهيم(ع) اين را توي دلش گفته چون كه مفسر بود ولي ترسو بوده. من وقتي داشتم اين آيه را يادداشت مي‌كردم با خودم مي‌گفتم مثل اين كه اين آقا امام خميني(ع) را نديده. اگر امام(ره) را مي‌ديد مي‌گفت آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند.
من يك استادي داشتم پيش او درس مي‌خواندم سال چهل و دو كه ريختند فيضيه و طلبه‌ها را قلع و قمع كردند. استاد ما مي‌گفت من خانه‌ي امام(ره) نشسته بودم. آمدند و گفتند امام(ره) ريختند فيضيه زدند و بستند. فرمود من شاه را تنبيه مي‌كنم، نمي‌شد آدم باور كند. مي‌گفتند آقا آدم نمي‌تواند مستأجرش را از خانه بيرون كند اين سيد مي‌خواهد شاه را از مملكت بيرون كند. امام در بهشت زهرا فرمود من توي دهن اين دولت مي‌زنم. اين كه مي‌گويند تفسير بايد عوض شود اين است كه آدم يك وقت شخصي را مي‌بيند كه ديدن اين شخص فهم را عوض مي‌كند. يكي از علما مي‌گفت سوار هواپيما شدم گفت اه! ! آيه اين است اما تا به حال نمي‌فهميدم كه اين آيه چيه. مي‌گفت هواپيما اين آيه را براي من معنا كرد. «كَمْ» چه بسا(در فارسي كم يعني كم در عربي «كَمْ» يعني زياد. در علامت‌ها هم همين طور است يك كسي توي ايران اگر انگشت شستش را نشان دهد يك معنا دارد و در خارج يك معناي ديگر دارد) (وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ) (يوسف /105) آيه يعني نشانه، چه آيه‌ها و نشانه‌هايي در آسمان هاست «يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» در آسمان‌ها نشانه هاييست كه بشر از كنارش رد مي‌شود ولي غافل است. علماي قديم كه هواپيما نبوده «يَمُرُّونَ» را مي‌گفتند از(مرور) و مراد از(مرور) مرور فكري است. مثل اين كه شما مي‌گوييد من اين كتاب را مروري كردم «يَمُرُّونَ» يعني انسان به آن آيه‌ها نگاه مي‌كند. آيت الله صافي بود مي‌گفت وقتي سوار شدم ديدم «يَمُرُّونَ» را معني يمرون كند. اين كه مي‌گويند قرآن بيخ ندارد همين است. علامه طباطبايي در آيه صد سوره‌ي بقره مي‌گويد اين آيه يك ميليون و دويست هزار رقم معنا دارد و امام علي(ع) مي‌فرمايد قرآن(بحر) دريايي است كه «بَحْراً لَا يُدْرَكُ قَعْرُهُ» (نهج‌البلاغه/خطبه 198) قعر آن درك نمي‌شود. اگر انقلاب اسلامي ايران نبود مي‌گفتيم ابراهيم(ع) گفت (وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ) (انبياء /57) به خدا قسم بت‌ها را مي‌شكنم و ما هم مي‌گفتيم توي دلش گفت. آيه‌ي ديگري در قرآن داريم كه اگر امام(ره) نبود ما مي‌گفتيم اين نمي‌تواند باشد. قرآن مي‌فرمايد افرادي هستند (وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً) (احزاب /39) از احدي نمي‌ترسند. مگر مي‌شود آدم از هيچكس نترسد. يك چاقوكش در تهران مي‌گفت همه‌ي چاقوكش‌هاي تهران از من مي‌ترسند بعد مي‌گفت من از زنم مي‌ترسم بعد مي‌گفت زنم از سوسك مي‌ترسد.
ابراهيم(ع) گفت به خدا قسم بت‌هاي‌تان را مي‌شكنم منتهي «بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ» وقتي شما نباشيد. روزي كه شهر به يك مناسبتي خالي شود آن روز نقشه‌اي براي بت‌هاي‌تان مي‌كشم (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ) (انبياء /58) ابراهيم(ع) وارد بت خانه شد يك تنه همه‌ي بت‌ها را شكست اين پيداست كه حزب الهي بايد زور داشته باشد. حزب الهي وارفته نمي‌شود. انبياء ما خيلي زور داشتند. حضرت موسي(ع) يك سيلي زد توي گوش يك نفر و فوري مرد (فَوَكَزَهُ مُوسى‌ فَقَضى‌ عَلَيْهِ) (قصص /15) «وَكَزَ» يعني موسي(ع) زد به آن نامرد و او هم فوري افتاد.

12- بايد فرهنگمان را حفظ كنيم

ورزش سنتي ما با فرهنگ ما قاطي شده يعني ورزشكارهاي قديمي مي‌گفتند يا علي، دست علي به همراهت يعني فكر علوي را با قدرت و ورزش قاطي كرده‌اند براي اين فوتباليست‌ها هم مي‌شود فكري كرد ما مي‌توانيم بعد از اين كه گل زديم همه بگوييم الحمدلله ديگر چرا كول هم سوار شويم؟ خدا رحمت كند حضرت امام(ره) سر سفره نمي‌گفت بفرما مي‌گفت بسم الله ما فرهنگ خودمان را فراموش نكنيم. ابراهيم(ع) چنان زور بازويي داشت، قهرماني بود كه با تبر همه‌ي بت‌ها را تكه، تكه كرد «لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ» كه شايد اين‌ها به فكر بيفتند كه واقعاً بتي كه از خودش دفاع نمي‌كند چه طور مي‌خواهد…
مي‌گويند يك آقايي مرغي به نوكرش داد و گفت اين مرغ را با مغز گردو فسنجان كن اگر خوب بود آزادت مي‌كنم اين برده هم همين كار را كرد آقا مغز گردو را خورد و آزاد نكرد باز به عشق آزادي مرغ را با لپه درست كرد و آقا لپه را خورد و مرغ را نخورد. گفت اين مرغ را مي‌گذاري داخل قابلمه با بادمجان درست كن اگر خوب بود آزادت مي‌كنم غلام گفت آقا نمي‌خواهد مرا آزاد كني اين مرغ را آزاد كن.

13- بايد جرأت و جسارت با هم باشد

اين همه آدم مي‌چسبند به شاپورها چه خبره؟ پسر عمه‌ي شاه است خوب بعدش او بند به شاه و شاه هم بند به كارتر خوب كو شاه و كارتر، اگر گربه‌اي روي قبر شاه ادرار كند كسي نمي‌تواند به اين گربه بگويد پيش. قرآن مي‌فرمايد تمام قدرت‌ها تار عنكبوتند به غير خدا تكيه نكنيد بت‌ها را بكوبيد. آمدند و گفتند (قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمينَ) (انبياء /59) چه كسي بت‌هاي ما را شكسته، هر كس بت ‌ها را شكسته ستمگر است (قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ) (انبياء /60) گفتند يك جواني هست اين از بت‌ها بد مي‌گفت اصلاً كار همان ابراهيم(ع) است «يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ» به او ابراهيم مي‌گويند حالا يا از باب تحقير يا از باب اسم مستعار (قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى‌ أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ) (انبياء /61) ابراهيم(ع) را آوردند «عَلى‌ أَعْيُنِ النَّاسِ» ابراهيم(ع) را در مقابل مردم احضار كردند گفتند (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهيمُ) (انبياء /62) يا ابراهيم(ع) تو آمده‌اي در غياب ما همه بت‌ها را شكسته‌اي. گفت من! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ) (انبياء /63) تبر گردن بت بزرگ است اگر حرف مي‌زند از او بپرسيد اين‌ها گفتند بت كه حرف نمي‌زند گفت كسي كه نمي‌تواند حرف بزند پس چرا او را عبادت مي‌كنيد. ابراهيم(ع) با يك حركتي وجدان‌هاي خفته را بيدار كرده. شخصي دو پسر داشت يكي كمال و ديگري جمال گفت كمال را جمالي نيست و جمال را كمالي نيست هم جرأت و هم جسارت بايد داشت بعضي جرأت دارند ادب ندارند و بعضي ادب دارند اما جرأت ندارند.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1226
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست