responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1227

موضوع: حضرت ابراهيم(ع) و امام حسين(ع)

تاريخ پخش: 71/04/11

بسم الله الرحمن الرحيم

السلام عليك يا اباعبدلله و على الارواح اللتى حلت بفنائك. . . ،

1- نمايشگاه كربلا و مكه آزمايش امام حسين و حضرت ابراهيم

در آستانه محرم هفتاد و يك هستيم و جلسه ما راجع به مقايسه‌اى بين كربلا و مكه است. موضوع بحث ما حضرت ابراهيم است. بگوييم: مكه و كربلا، يا بگوييم: حضرت ابراهيم و امام حسين(ع)؟ محصليني كه درس مي‌خوانند را در آزمايشگاه مي‌برند تا در آزمايشگاه آنچه را كه خوانده‌اند عملي كنند. آنچه را كه گفته بودند و ما ساختيم، در نمايشگاه نمونه‌اش را نشان مي‌دهند. همينطور كه اخيراً در همه دنيا نمايشگاه‌هاى زيادى براى محصولات، براى ابتكارات، براى اختراعات مى‌گذارند، يك نمايشگاه‌هايى را هم خدا گذاشته است. براى نمايشگاه انسان‌‌ها، كربلا يك نمايشگاه است. مكه هم يك نمايشگاهى است و به ما هم گفته است كه حتماً در اين دو تا نمايشگاه يك فيضى بكنيد. در اين نمايشگاه نگاهى هم به آدم‌هاي نمونه بكنيد. آدم‌هاي نمونه در عزت و نمونه در خباثت. نمونه‌هاى خوبى و نمونه‌هاى بدى. هر دو نمونه هايش را ببينيد. كربلا يك نمايشگاهى براى ديدن انسان‌ها است.

2- آزمايش حضرت ابراهيم

خدا انشاء الله هر كسى را كه به مكه نرفته است قسمتش كند. ما در مكه چيزهايى را مى‌بينيم. خدا به حضرت ابراهيم گفت: بچه‌ات را وسط كوه‌هاى داغ مكه بگذار. مى‌خواهم تو را امتحان كنم. در قصه امام حسين و حضرت ابراهيم مسائلى بود كه يكي مسئله آزمايش بود. در سوره صافات داريم كه حضرت ابراهيم مأمور شد كه بچه‌اش را ذبح كند. به بچه‌اش اسماعيل گفت: (إِنِّي أَرى‌ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُك‌) (صافات /102) من مأمور شده‌ام كه گردنت را در راه خدا ذبح كنم. اسماعيل گفت: «يا أَبَتِ» پدر جان «افْعَلْ» انجام بده. «ما تُؤْمَر» هرچه كه خدا به تو مى‌گويد، معطل نكن. اگر خدا فرموده است كه من ذبح بشوم. من حاضر هستم كه ذبح بشوم. شيطان آمد وسوسه كند. اول به هاجر گفت: پسرت را مى‌كشد. گفت: حضرت ابراهيم هر كارى كه بكند درست است. او پيغمبر است. چون شيطان گاهى وقت‌ها از راه زن مى‌آيد. حريف نشد و به سراغ اسماعيل رفت. پدرت مى‌خواهد تو را بكشد. پيغمبر(ع) هر كارى بكند پيغمبر است. من ولايت او را پذيرفته‌ام. علاوه بر اينكه پدرم است، ولى من است. پيغمبر من است.
به سراغ ابراهيم آمد. گفت: ابراهيم آدم بچه‌اش را نمى‌كشد. خدا صد سال به تو بچه نداده بود. چقدر گريه و زارى و آه و ناله كردى تا خدا به تو بچه داد؟ هرچه شيطان آمد كه وسوسه كند، ابراهيم سنگ برداشت و به آن پرتاب كرد. همه حاجى‌هايي كه به مكه مى‌روند، روز عيد قربان يك جايي است، سنگ برمى دارند و پرتاب مى‌كنند. هفت تاسنگ كوچك، مثل سنگ هايى كه به نان سنگك چسبيده است و اين تقليد از آن كار است. اين پايه سنگى با اين سنگ كوچك من درد نمى‌آيد.
يك وقتى شاه يك جايى رفته بود. دانشجوها به ماشين ضد گلوله‌اش گوجه پرتاب مى‌كردند. خود مردم مى‌دانند. دانشجو مى‌داند. شاه هم مى‌داند كه ماشين ضد گلوله با گوجه دردش نمى‌آيد. مسئله اين نيست كه دردش بيايد، مسئله تنفر است. يك تخم مرغ كه به كسي پرتاب مى‌كنند هيچ اتفاقي نمي‌افتد. در تاريخ سر كسي با تخم مرغ نشكسته است. اما همين ماشين مى‌گفت كه من از تو بدم آمد.

3- دين ما دين برائت و دين ولايت است

اين رمز برائت است و ما دينمان، دين برائت و دين ولايت است. حتى سنگ‌ها، ما در مكه دو تا سنگ مى‌بينيم. يك سنگ مى‌بينيم كه سنگ كعبه است و به آن سنگ ولايت مى‌گويند. آن را مى‌بوسيم و دورش مى‌گرديم. رو به آن نماز مى‌خوانيم. يك سنگ هم هست كه سنگ برائت است. سنگ تنفر است. يك فرسخى مكه، يعنى دو، سه كيلومترى مكه يك پايه است كه يك متر در يك متر است. ستونى است كه همه مى‌روند و به آن سنگ مى‌زنند. يك سنگ را مى‌بوسيم كه سنگ ولايت است. به يك سنگ هم سنگ مى‌زنيم كه سنگ برائت است. دين ما دين ولايت و دين برائت است. در عاشورا بايد بگوييم: سلام بر حسين! لعنت بر يزيد! در دين بايد بگوييم: «لااله الا الله» برائت و ولايت است. «لااله» قبول ندارم هيچ چيز را، مرگ بر همه خدايان «الاالله» الله را قبول دارم. نسبت به الله تسليم هستم و نسبت به خدايان ديگر تسليم نيستم. «لا اله» من ديگران را قبول ندارم. «الا الله» خدا را قبول دارم. در «لا اله الاالله» برائت است. ولايت است. در تشهد «اشهد ان لا اله» برائت است. «السلام عليك ايها النبى» ولايت است. «السلام علينا و على عبدالله الصالحين» ولايت است. (غَيْرِ الْمَغْضُوب‌) (فاتحه /7) برائت است. (وَ لاَ الضَّالِّين‌) (فاتحه /7) مرگ بر مغضوبين، مرگ بر ضالين. من نمي‌خواهم جزء غضب شده‌ها باشم. نمى‌خواهم جزء گمراه‌ها باشم. خدايان ديگر را قبول ندارم. در عاشورا، كسى كه خون حسين در بدنش است نمى‌تواند بى تفاوت باشد. در انسان دو تا موتور است. موتور عقل و موتور عاطفه. آدم وقتى مى‌خواهد ببيند كه موتورش كار مى‌كند يا نه، همينكه حرف منطقى مى‌زند، پيداست كه عقلش كار مى‌كند.

4- كنترل عقل و كنترل عاطفه

تا مرد سخن نگفته باشد *** عيب و هنرش نهفته باشد
(فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ) (يوسف /54) وقتى حضرت يوسف حرف زد، ديدند كه عجب مغزى دارد. چون نحوه حرف زدن نشان دهنده اين است كه چقدر مغز كار مى‌كند. پس دو تا كنتور در بدن ما است. كنترل عقل و كنترل عاطفه، كنترل عقل را از كجا مى‌فهميم كه كار مى‌كند و يا از كار افتاده است؟ از زبان مي‌فهميم. همينكه خوب حرف مى‌زند، پيداست كه مغزش مى‌كشد و همينكه چرت و پرت مى‌گويد، پيداست ناميزان است. موتور عقل را از بيان مى‌فهميم. موتور عاطفه را از چشم مي‌فهميم. اگر مظلوميت را برايش گفتى، اشكش در آمد، غصه خورد و قيافه‌اش در هم رفت، پيداست كه موتور عاطفه‌اش خوب كار مى‌كند.
اما اگر هرچه به آن گفتى، همينطور سيخ ايستاده و نگاه مى‌كند، اين پيداست كه موتور عاطفه‌اش از كار افتاده است. در انسان دو تا موتور است. موتور عقل و موتور عاطفه. عقربك عقل زبان است. عقربك عاطفه، چشم است. اگر زبان ناميزان بود، پيداست كه عقل ناميزان است و اگر چشم خشك بود، عاطفه كمبود دارد. عاطفه ميزانش به هم خورده است. عاشورا خيلى مهم است. حديث داريم كه امام كاظم، امام هفتم(ع) اول عاشورا ديگر نمى‌خنديد. مى‌فرمود: ماه محرم رسيد. تنها مولودى كه روز تولدش روضه خوانى شروع شد، امام حسين بود. فاطمه زهرا(س) بچه دار شد. اين حديث را از ماما مى‌گويم. مامايى كه ماماى امام حسين بود. مى‌گفت: ما بچه را از زهرا تحويل گرفتيم. قنداق كرديم و پيغمبر آمد و به او داديم. تا او را به پيغمبر داديم، پيغمبر يك مرتبه سوخت و رويش را آنطرف كرد و گريه كرد. گفتيم: چه شد؟ گفت: تا من به حسين نگاه كردم، جبرئيل خبر داد كه همين را مى‌كشند. منتها ديدند كه الان گريه كنند، زهرا خواهد فهميد و چون ايشان تازه از وضع حمل آزاد شده است، نخواستند كه دلش بسوزد. براي هيچ مولودى از روز اول تولدش، روضه خوانى شروع نشد و حتى قبل از تولد امام حسين(ع) روضه حسين را براى حضرت آدم خوانده بودند. مسئله امام حسين(ع) مسئله مهمى است.

5- مقايسه‌اي بين امام حسين و حضرت ابراهيم

حالا من يك مقايسه بين امام حسين(ع) و ابراهيم(ع) بكنم. البته معناى مقايسه اين نيست كه امام حسين بالاتر از ابراهيم است. به من چه كه بالاتر هست و يا بالاتر نيست؟ نمى‌دانم كه چه كسى بالاتر است. در ميان انبياء اختلاف زياد است. (فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‌ بَعْض‌) (اسراء /21) قرآن مى‌گويد: انبياء درجه بندى دارند. بين امام و پيغمبر فرق است. يك چيزهايى را هم ما حس كرده‌ايم. ما محسوسات خودمان را كه يقين نيست مى‌گوييم. اما در عين حال ممكن است كه مقام حضرت ابراهيم از امام حسين بالاتر باشد. من از اين بحثم نمى‌خواهم بگويم كه امام حسين بالاتر است يا حضرت ابراهيم بالاتر است؟ در حق من نيست و در‌شان من نيست. نمي‌توانم بگويم. اما فقط يك مقايسه دارم مى‌كنم. حالا از اين مقايسه آدم چه مى‌فهمد؟
پسر ابراهيم گفت: «يا ابت» اين آيه قرآن است. اسماعيل گفت: «يا ابت» پدرجان (افعل) (صافات /102) هر آنچه خدا مى‌گويد انجام بده. امام حسين به على اكبر گفت: ما در اين راه شهيد مى‌شويم. فرمود: اگر ما بر حق هستيم از مرگ چه باك است؟ پسر سيزده ساله امام حسن مجتبى(ع) كربلا بود. حضرت قاسم از عمويش امام حسين پرسيد: عموجان اگر ما را بكشند، چه مي‌شود؟ فرمود: كه مرگ از عسل شيرين‌تر است. اگر بناست كه حكومت دست يزيد باشد، مرگ از عسل شيرين‌تر است. مرگ از عسل شيرين‌تر است. وقتى حضرت ابراهيم، اسماعيل را خواباند، چاقو را به گردنش گذاشت. خطاب آمد كه چاقو را بردار. من نمى‌خواستم كه خون آن ريخته شود. مى‌خواستم كه تو دل از بچه‌ات بكنى. چون دل كندن مهم است. خون ريختن مهم نيست. آنكس كه به جبهه مى‌رود براى اينكه در عمليات شركت كند، ولو اينكه تير هم به آن نخورد و شهيد هم نشود، ثواب شهيد را دارد. چون قرآن نمى‌گويد: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عمل» خدا از ما عمل نمى‌خواهد «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»‌(نجم/39) سعى مى‌خواهد. سعى خودت را بكن. حالا كار شد، شد. نشد، نشد. بهتر اين است كه شما سعى خودت را بكنى.
من ليوان را آب مى‌كنم تا به لب شما برسانم. منتها وقتى آوردم شما مى‌گويى: تشنه‌ام نيست. خيلى خوب شما تشنه‌ات نيست، نخور. اما من ثواب سقايي خودم را دارم. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»‌ نمى‌گويد: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عمل» نمى‌گويد: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عطى» همين كه ابراهيم، اسماعيل را خواباند و چاقو را گذاشت، گفت: نكش. نمى‌خواهم كه خونش ريخته شود. مى‌خواهم كه تو دل از بچه‌ات بكنى. دل كندن مهم است. من يك وقتى به يك كسى يك پولى دادم. گفت: كه چه پولى است؟ گفتم: من وضع ماليم خوب است و تو وضع ماليت خوب نيست. حالا من مى‌خواهم اين پنج هزار تومان را به شما بدهم. ايشان پول را از ما گرفت. فعلاً ايشان از نمايندگان مجلس است. پول را گرفت و پس داد. گفتم: چرا پس دادى؟ اين قصه هم براى بيست سال پيش است. يك وقت نگوييد: حكومت اسلامى شده و شما پول‌ها را بين خودتان تقسيم مى‌كنيد. قبل از حكومت اسلامى من يك پولى داشتم و آن نداشت. من پنج تومان به آن دادم. از من گرفت و به من پس داد. گفت: نمى‌گيرم. گفتم: خوب اگر نمى‌گيرى چرا گرفتى؟ خوب مى‌خواستى از اول بگويى كه نمى‌خواهم. گفت: گرفتم كه تو دل از پنج هزار تومان بكنى. به تو پس دادم چون بنا دارم كه پول از كسى قبول نكنم. گفتم: خيلى خوب! دو تا درس به تو دادم. يك كسى گز كه مى‌خورد اول پسته‌اش را با چاقو در مى‌آورد و مى‌خورد و بعد گز را مي‌خورد. گفتيم: چرا چنين مى‌كنى؟ گفت: مى‌خواهم دو بار كيف كنم. يكبار براى پسته‌اش و يك يكبار براى گز آن! گفت: گرفتم كه تو دل بكنى. پس دادم چون من مى‌خواهم پول از كسى قبول نكنم.
خدا در قرآن از ابراهيم خيلي تعريف مى‌كند. مى‌گويد: ابراهيم يك نفر بود اما يك امت بود. (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ) (بقره /135) ابراهيم مشرك نبود. شرك در ابراهيم راه ندارد. يك نفر بود اما يك امت بود. بت‌ها را شكست. حسين بت بنى اميه را شكست. ابراهيم يك بچه را در راه خدا خواباند و امام حسين همه ذريه‌اش را در راه خدا داد. باز نمى‌خواهم بگويم كه امام حسين بالاتر است يا ابراهيم بالاتر است؟ به من ربطى ندارد كه چه كسى بالاتر است؟ به همه حاجى‌ها مى‌گويد: به مكه برويد و قربانگاه ابراهيم را ببينيد. ببينيد كه چطور در راه خدا بچه‌اش را خواباند؟ امام حسين همه بچه هايش را در راه خدا خواباند. يك مقايسه كنيم. قرآن مى‌گويد: (فَلَمَّا أَسْلَما) (صافات /103) «أَسْلَما» يعنى اينكه هر دو تسليم شدند. ابراهيم تسليم شد. اسماعيل هم تسليم شد. يعنى پدر و پسر تسليم شدند. هر دو تسليم شدند. در كربلا امام حسين تسليم بود. تسليم خدا بود. تسليم يزيد نشد. به يزيد گفت: سر مى‌دهم. اما تن به ذلت نمي‌دهم.
نمى‌خواهم بگويم كه مشكلات مملكتى كم است. ما هم خبر از نرخ گوشت و تخم مرغ داريم. اما يك چيزى هست. امام حسين روز عاشورا چه داشت؟ از ايران كه بيرون مى‌رويم اصول دين سه تا است؟ خوراك، پوشاك، مسكن. از ايران كه بيرون مى‌روى، به تمام مردم دنيا كه بگويي: اصول دين چند تا است؟ مى‌گويد: خوراك، پوشاك، مسكن. امام حسين هيچ كدام را نداشت. خوراك نداشت. حتى آب براى على اصغر نداشت. پوشاك نداشت. چون جبه‌اش را هم كندند. مسكن نداشت. چون خيمه هايش را هم آتش زدند. چه داشت؟ عزت داشت. گفت: هيچ چيز ندارم. سر به نى مى‌دهم اما تن به ذلت نمى‌دهم. «فَلَمَّا أَسْلَما» تسليم شدند.
مقام ابراهيم طورى است كه خدا روضه‌اش را مى‌خواند. روضه خوان ابراهيم چه كسى است؟ خدا روضه خوان ابراهيم است. در قرآن خيلى آيه داريم كه خدا از ابراهيم تجليل مى‌كند. گفتند: روضه خوانى در قرآن است. گفتم: بله! (وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ) (آل عمران /146) خدا دارد از انبيايى كه در راه خدا شهيد شدند و از خودشان هم ضعف و سستى نشان ندادند، تعريف مي‌كند. (قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ) (بروج /4) قرآن روضه مى‌خواند. اصحاب اخدود! يك گروه آمدند و مومنون را در يك دره ريختند. سوزاندن و لب دره نشستند و نگاه كردند. (وَ هُمْ عَلى‌ ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنينَ شُهُودٌ) (بروج /7) نشسته بودند و تماشا مى‌كردند و سوختن مومنين را مى‌ديدند. اول روضه خوان خود خداست. انبياء و پيشينيانى كه در راه خدا ايثار كردند، خدا دارد از آنها تجليل مى‌كند و ما بايد تجليل كنيم.

6- تجليل سلمان از امام حسين (ع)

فيلمى را در هندوستان ديدم. چند ماه پيش، رهبر بت پرست‌ها در روز عاشورا آمد و گفت: من مى‌خواهم سينه بزنم. بعد ديد كه همه عزادارهاى امام حسين و شيعيان پابرهنه هستند. ايشان هم كفش هايش را درآورد. حالا تقريباً بيست، سى نفر هم اسكورت داشت. پابرهنه شد. گفت: من مى‌خواهم پرچم امام حسين را هم پيش بگيرم. پرچم را گرفت. ايمان به خدا ندارد. ايمان به پيغمبر هم ندارد. ايمان به على بن ابيطالب هم ندارد. اما امام حسين را قهرمان آزادى مى‌داند. مى‌گويد: من به عنوان مرد نمونه هستى به امام حسين احترام مى‌گذارم. من خودم فيلمش را ديدم.
گاندى، رهبر هند مى‌گويد: ما آزاديمان را از امام حسين داريم. اصلاً علتى كه كشورهاى اسلامى ديگر ذليل هستند و ما آزاد شديم اين بود كه ما امام خميني را داشتيم. امام، اجداد ما، نياكان ما و مكتب ما، ما را پاى روضه تربيت كرده بود كه بايد خون داد و از زير بار ذلت بيرون آمد. يعنى ما حسين داريم ولى كشورهاى ديگر حسين ندارند.
ما در چهار مكان مي‌توانيم نمازمان را درست بخوانيم. مسافر نمازش شكسته است. اما در چهار مكان نمازش درست است. 1- خانه توحيد 2- مركز نبوت 3- مركز ولايت 4- مركز شهادت. يك مسئله از توضيح المسائل بگويم. قانون مسافر است كه نمازهاى چهار ركعتى را دو ركعت بخواند. اما چهار مكان است كه نماز مسافر كامل است. شما مسافر هم كه هستى مى‌توانى نمازت را چهار ركعتى بخوانى. 1- مسجد الحرام، مكه و كعبه نماز كامل است. 2- مركز نبوت؛ كنار قبر پيغمبر نماز كامل است. 3- مركز ولايت؛ در مسجد كوفه نماز كامل است. 4- مركز شهادت؛ در قبر امام حسين(ع) نماز كامل است. چرا در قبر امام حسين مى‌توانيم نمازمان را درست بخوانيم؟ چون قبر امام حسين خانه همه ما هست. مسجد خانه همه ما هست. مسجد الحرام براي كسى نيست.

7- كعبه قبله و كربلا سجده‌گاه

امام حسين كيست؟ هر كارى كه براى ابراهيم پيش آمد، بسيارى از آن و يا مشابه آن و مهمتر از آن براى امام حسين پيش آمد. ابراهيم به عمويش مى‌گفت: چرا بت پرستى مى‌كنيد؟ «يا ابت» چرا بت مى‌پرستى؟ امام حسين در روز عاشورا بارها فرمود: «يا قوم» اى مردم، اى قوم من! هر دو نهى از منكر مى‌كردند. ابراهيم زن و بچه‌اش را در بيابان آورد. امام حسين هم زن و بچه‌اش را در بيابان آورد. اما در بيابان مكه آب نبود. در بيابان كربلا آب بود و به آنها ندادند. هر دو زن و بچه خودشان را در بيابان آوردند. كعبه قبله ماست. كربلا سجده گاه ماست. در مكه يك كودك به نام اسماعيل بود. باز بايد دعا كنند. خدا انشاءالله حج را قسمت همه بكند. در مكه دو تا كار است. پنج تا كار است كه به آن عمره مي‌گويند. سيزده تا كار است كه به آن حج مي‌گويند. عمره و حج پهلوى هم است. كارهايش هم مشابه است. مثل اذان و اقامه است. اذان و اقامه هم پهلوى هم است و مثل هم است. منتها تفاوت‌هايي هم دارد. مثلاً اذان چهارتا الله اكبر دارد. قد قامت الصلوة ندارد. اقامه قد قامت الصلوة دارد. چهار تا الله اكبر دارد. يك تفاوت‌هايي هم دارد اما اذان و اقامه كنار هم و مشابه هم هستند. عمره و حج كنار هم و مشابه هم هستند.
يكى از اعمال عمره و يكى از اعمال حج سعى صفا و مروه است. صفا و مروه يك خيابانى است كه تقريباً حدود چهارصد متر طول دارد. به اين بزرگى هم نيست. هر حاجى هفت بار بايد بين اين دو تا كوه بيايد و برود. يعنى هر حاجي هفت بار اين چهارصد متر را بايد برود. چرا؟ براى اينكه وقتى حضرت ابراهيم به فرمان خدا همسرش را در مكه گذاشت، گفت: خدايا اينجا يك مشت كوه است. حتي يك پرنده، يك درخت نيست. هيچ موجودى اينجا نيست. فقط چند تا كوه است. نمى‌دانم اين هم دليل چيست؟ گاهى آدم دليل چيزى را نمى‌داند. ولى اگر خدا گفت بايد كه انجام دهد. بچه را اينجا گذاشت. اسماعيل را گذاشت. ابراهيم گفت: خداحافظ و رفت. يك زن جوان و يك بچه كوچك را در بين چند كوه داغ تنها گذاشت. بچه تشنه‌ شد. اسماعيل را گذاشت و دويد روي كوه صفا رفت. هرچه نگاه كرد درخت و پرنده‌اى را نديد. آثارى از آب نديد. دويد و نزد كودكش آمد. نگاه كرد و ديد بچه دست و پا مى‌زند. دلش آرام نگرفت. باز به طرف كوه صفا رفت. هاجر هفت بار اين راه را دويد. كودك دست و پا مى‌زد. الان هم حدود چهل متر است. اين چهل متر مقابل آنجايى بود كه بچه بود. اين چهل متر را چراغ سبز روشن كرده‌اند. آنجا هاجر به خاطر كودكش امان نداشت. الآن حاجى‌ها به اينجا كه مى‌رسند امان ندارند. براى اينكه مادر آن طفل آنجا بي تاب بود. يعنى از بس كه مى‌ديد بچه‌اش دارد از عطش دست و پا مى‌زند، اين مادر هم دست و پا مى‌زد. اينجا آرام مى‌رفت، اينجا دست و پا مى‌زد. الان، چند هزار سال است كه ميليون‌ها حاجى وقتي به اينجا مى‌روند، مى‌دوند و بي تابي مي‌كنند. چرا؟ براى اينكه يك كودك تشنه‌اى اينجا دست و پا زد.
حالا كربلا چه شد؟ بعد از آنكه مادر هفت مرتبه فاصله‌ي اين دو كوه صفا و مروه را طى كرد، ديد كه از زير انگشتان كودك آب مي‌جوشد. آب كه جوشيد، اسم اين آب را زمزم مى‌گذارند. آب زمزم همان آبى است كه از كنار اين بچه‌ي كوچك جوشيد و بيرون آمد. جالب اين است كه قرآن يك آيه قشنگى دارد. مى‌گويد: (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه‌) (بقره /185) صفا و مروه از شعائر خداست. هر حاجى كه به آنجا مى‌رود، بايد اين برنامه را هفت مرتبه اجرا كند. بعد مى‌گويد: كه خدا شاكر است. يعنى اى هاجر اگر يك زمانى سوختى ما شكر مى‌كنيم. يعنى به حاجى‌ها مى‌گوييم: كه بيايند و كارهاي تو را انجام بدهند. نام تو و حركت تو را در تاريخ زنده نگه مى‌داريم. اينكه مى‌گويد: خدا شاكر است. سعى صفا و مروه چه كار به شاكرى خدا دارد؟ يعنى اين با زنده نگه داشتن و مراسم است. حرفم تمام شد.

8- خداوند به زوارهاي كربلا قبل از زوار مكه لطف مي‌كند

اگر قرار باشد كه همه حاجى‌ها بروند و به خاطر يك كودك تشنه و يك مادر مضطرب، آنجا هروله كنند، هروله يعنى دست و پا بزنند. كربلا چه؟ كودك نبود؟ بود. اضطراب نبود؟ بود. مادر هيجانى نبود؟ بود. منتها آنجا هروله شد، آب جوشيد. آنجا هروله شد و خون جوشيد. ولى اگر مكه مهم باشد، كربلا از مكه مهم‌تر است. يك چيزى را هم برايتان بگويم. يك شب جلوتر از شب عيد قربان، شب عرفه است. خداوند به زوارهاى كربلا، قبل از زوارهاى مكه لطف مى‌كند. يعنى اول به زوارهاى امام حسين نگاه مى‌كند و بعد به زوارهاى مكه توجه مى‌كند. از اين هم مى‌شود يك چيز هايى را فهميد. قرآن درباره ابراهيم مى‌گويد: (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ) (بقره /127) «يَرْفَعُ» يعنى بالا مى‌برد. «يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ» حضرت ابراهيم پايه‌ها را در مكه بالا برد. آيه قرآن است. در مكه ابراهيم سنگ را بالا برد. پايه را بالا برد. در كربلا امام حسين چه چيزى را بالا برد؟ على اصغر را بالا برد. اگر بالا بردن پايه مهم است، به روى دست گرفتن على اصغر هم مهم است. ما بايد به مكه احترام بگذاريم. بايد به كربلا هم احترام بگذاريم.

9- شباهت‌هاي مكه و كربلا

آنهايى كه رابطه آنها با اهل بيت كمرنگ است، باختند. قرآن مى‌گويد: (فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام‌) (بقره /198) شب معشرالحرام ذكر خدا را بكنيد. عصر تاسوعا كه قرار شد جنگ شود، امام حسين گفت: جنگ را فردا در عاشورا بياندازيد. براى اينكه امشب شب عاشور است و من مى‌خواهم «انى احب الصلوة» (اللهوف، ص89) نماز بخوانم. اگر شب مشعر الحرام، شب عبادت است. شب عاشورا هم شب عبادت است. حاجى‌ها وقتى مى‌خواهند برگردند يك طواف به نام طواف نساء دارند. يا به قول اهل سنت طواف وداع دارند. يعنى طواف آخر مى‌كنند و اگر حاجى آن طواف را نكند، زنش به آن حرام است و يا شوهرش به آن حرام است. طواف نساء يا طواف وداع مى‌گويند. در مكه چيزى به نام طواف وداع داريم. طواف وداع طواف خداحافظى است. امام حسين هم يك وداع داشت. شما چه چيز در مكه مى‌بينى كه در كربلا نمى‌بينى. در مكه منا است. در كربلا هم قربانگاه است. در مكه كودك تشنه است. در كربلا هم كودك تشنه است. در مكه زن مضطرب است. در كربلا هم زنان مضطرب هستند. در مكه سنگ را بالا بردند كه كعبه را بسازند. در كربلا هم امام حسين على اصغر را بالا برد. در مكه آزمايش شد. در كربلا هم آزمايش شد. در مكه زن در بيابان زندگى كرد، در كربلا هم زن و بچه در بيابان زندگى كردند. در مكه نماز دو ركعتى، چهار ركعتى خوانده مى‌شود. در كربلا هم نماز دو ركعتى، چهارركعتى خوانده مى‌شود. در مكه شب عيد قربان، در مشعر شب عبادت است. در كربلا هم امام حسين شب عاشورا فرمود: «انى احب الصلاة» بيايم بين كربلا و مكه و بين ابراهيم و امام حسين مقايسه كنيم.
در قرآن حدود صدها آيه براى ابراهيم و مكه آمده است. صدها آيه در قرآن، از ابراهيم و اسماعيل و كارهاى ابراهيم و مكه و حج آمده است. اگر آيات زيادى را راجع به تجليل ابراهيم و مكه هست، ما بايد كه حساب كربلا را هم بكنيم. منتها زمان ابراهيم قبل از نزول قرآن بوده است. اما براي امام حسين، بعد از نزول قرآن اين حركت‌ها شده است. اگر قرآن بعد از ماجراى كربلا مى‌بود، حتماً آياتى راجع به كربلا هم نازل مى‌شد. اگر از ايثار هاجر و اسماعيل و ابراهيم و وادى خشك و تشنگى و ذبح آياتي در قرآن نازل شد، اگر حوادث مكه آيات دارد. حوادث كربلا از حوادث مكه چيزى كم ندارد. باز يك بار ديگر بگويم، نمى‌خواهم بگويم كه امام حسين از ابراهيم بزرگتر است. بالاتر است. من نمى‌دانم اما آن مقدارى كه عقلم مى‌رسد. به يك كسى گفتند: معقول خواندى؟ گفت: معقول نخواندم اما عقل دارم. آن مقدارى كه مقايسه مى‌كنيم، مى‌بينيم حوادثى كه در مكه واقع شد، تندتر آن و سختر آن و دلسوزتر آن در كربلا واقع شد. به همين خاطر بايد كه كربلا را مهم دانست.
به عزادارى احترام بگذاريد. رؤساى هيئت بازى در نياوردند. رييس هيئتى نزد من آمد و گفت: آقاى قرائتى تو را به خدا بيا و براى ما روضه بخوان. من مى‌خواستم كه يك تحقيقى بكنم. گفتم: چرا از ما دعوت مى‌كنى؟ مى‌گفت: ما نشسته‌ايم سوال كرده‌ايم كه اگر شل زرد بدهيم، بيست هزار تومان تمام مى‌شود و پانصد نفر مى‌آيند. اگر چلوكباب بدهيم چهل هزار نفر تمام مى‌شود. يك خورده بيشتر مى‌شود. اگر تو بيايى هم از شل زرد ارزان‌تر هستى و هم حسينيه پر مى‌شود. ببينيد رئيس هيئت وقتى دعوت مى‌كند، اصلاً كارى به امام حسين ندارد. مى‌خواهد كه حسينيه‌اش پر بشود. حساب مى‌كند كه از حجت الاسلام و شل زرد و چلوكباب، كدام يك حسينيه‌اش را پر مي‌كند؟
نمى‌شود گفت: اينها براي امام حسين است. اينها بازي درآوردن است. يعنى مى‌خواهم كه حسينيه‌ام پر شود. كار ندارم كه خوب است يا بد است؟ يك سرى كارها چه دليلى دارد. من نمى‌گويم: علامت باشد يا نباشد. اما حالا اگر علامت هست، نمى‌خواهد اين مقدار به علامت توجه بكنى. بايد در عاشورا به نماز توجه شود. من خودم در يك هيئت رفتم و گفتم و گوش ندادند. به رئيس هيئت گفتم: من مى‌خواهم با عمامه در هيئت شما سينه بزنم. گفت: افتخار ماست، بفرماييد. گفتم: به يك شرط كه ظهر عاشورا به هر كجا كه رسيديم وسط خيابان بايستيم و نماز بخوانيم. گفت: آقا دسته ما به هم مى‌خورد. نماز برايش مهم نيست. دسته مهم است. گاهى هيئت بت مى‌شود.

10- ظهر عاشورا نماز را احيا كنيم

ظهر عاشورا هر كجا هستيم نماز بخوانيم. وضو بگيريم. حسين، حسين كنيم، تا اذان گفت همه با هم اذان بگوييم. وسط بازار، وسط خيابان، نماز ظهر بخوانيم و دوباره حسين، حسين كنيم. نماز عصر را هم در خانه بخوانيم. چه مانعى دارد كه ظهر عاشورا، كل ايران نماز در خيابان‌ها نماز بخوانند؟ امام حسين مى‌گويد: دست شما درد نكند. خود امام حسين ظهر عاشوا سر نماز بود. شما هم سر نماز باشيد. چه مانعى دارد كه آخوندها هم در هيئت‌ها شركت كنند؟ متأسفانه كارها تقسيم شده است. سينه زدنش براي يك عده شده است.
سخنرانى آن هم براي يك عده شده است. اصلاً مثل اين است كه دوغش يك سمت و كره‌اش هم يك سمت باشد. امام جمعه هر شهر در هيئت برود و عزاداري كند. علماى شهر هم بروند و سينه بزنند. ظهر عاشورا عالم و باقى مردم با هم نماز بخوانند و بعد هم با هم سينه بزنند. نماز براي علما شده است. سينه زدن براي گروه ديگر شده است. شب عاشورا نماز را احيا كنيم. فرمود: «انى احب الصلاة» من نماز را دوست دارم. ترافيك نباشد. شعرهاى ما واقعيت داشته باشد. آهنگ غلط روى شعر نگذاريم. نگوييم: كه اگر فلان قدر بدهى من مى‌آيم و مى‌خوانم. مى‌گويند: فلانى طى مى‌كند كه براي خواندن اين مقدار را مي‌گيرد. يعنى آن مقدارى كه پول گيرت مى‌آيد از عزتت كم مى‌شود. از عزتمان كم مى‌شود و بر جيبمان اضافه مى‌شود. آنهايى كه جيبشان پر است، خيال نكنند جيبشان پر است. از عزتشان كم شد و بر جيبشان اضافه شد. شعر واقعيت دار بخوانيم.
بلندگوى ما مزاحم نباشد. اسرافى كه مى‌كنيم، بريز و بپاش هايى كه مى‌كنيم. اگر ديگى براى امام حسين بار مي‌گذاريم، براى خدا بار بگذاريم. نه اينكه آقا حالا كه آنها اين غذا را پختند پس ما هم اين غذا را مى‌پزيم. حالا كه آنها دو تا شيپور زدند ما چهارتا شيپور مى‌زنيم. گاهى وقتها پز دادن است. گاهي وقتها پُز مي‌دادند كه ما فلان ساعت به بازار مي‌رويم. مى‌گفتند: مهمترين هيئت آن است كه اول به بازار برود و يا آخر به بازار برود. اينها مهم نيست. هرچه اخلاص بيشتر باشد، امام زمان بيشتر نظر دارد. كربلا زود عزادارى مى‌كنند و روز عاشورا به استقبال يك هيئت كه از چهارفرسخى به نام تويريك مي‌آيد، مى‌روند. اين هيئت از چهارفرسخى كربلا مى‌آيد. همه به استقبالش مى‌روند. ما گفتيم: چرا اين هيئت اينقدر مهم است كه همه هيئت‌ها مى‌روند و در اين هيئت عزادارى مى‌كنند؟ گفتند: امام زمان(ع) را در اين هيئت ديده‌اند.
خدا به ما يك توفيقى داد و ما چهار عاشورا در كربلا بوديم. من در اين هيئت رفتم كه سينه بزنم و ببينم كه اين چه چيزي است كه امام زمان در آن بوده است؟ ما ديديم اين هيئت فقط چيزى كه دارد، بوق و شيپور است. يعنى خالص است. هر چه كه ساده‌تر باشد به اخلاص نزديكتر است. شعر خوب، قيمت را طى نكردن، بلندگو بيرون نبردن، مواظب حلال و حرام بودن همه شرايطي است كه يك هيئت خالص باشد. با اين شرايط امام حسين(ع) عزادارى ما را قبول مي‌كند. اگر كسى يك قطره اشك براى امام حسين بريزد، خدا مى‌داند كه چقدر اجر دارد. دل زهرا شاد مى‌شود. رضايت خدا در اين است.
خدايا به ما فهم عاشورا، فرهنگ عاشورا، عشق عاشورا، معرفت امام و كربلا و عاشورا، حركت در راه كربلا و عاشورا به همه ما مرحمت بفرما و ما را از بهترين عزاداران قرار بده. عزادارى ما را از ريا، خود نمايى، مزاحمت مردم، ايجاد ترافيك، گفتن اشعار خلاف و كلمات خلاف دور بدار. عزادارى ما را از هر آلودگى حفظ بفرما. براي ما در دنيا زيارت حسين(ع) و در قيامت شفاعتش را مرحمت بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1227
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست