(62649- 62643)
سيزدهم: توجّه داده است كه كسى سزاوار نام بيگانه و غريب است كه دوستى براى خود
ندارد، گوينده شعر زير نيز به همين مطلب اشاره دارد:
فاميل شخص،
پدر و مادر اوست كه در زير سايه آنها زندگى خوشايند است.
اگر روزى پدر
و مادر از انسان روى گردانند در آن صورت او بيگانه و غريب و تنهاست. توضيح آن كه
اين مطلب به لحاظ محبّت پدر و مادر به اوست.
(62654-
62650) چهاردهم: او را متوجّه بر ملازمت و طرفدارى از حق نموده است، از آن رو كه
نقيض آن، يعنى تعدّى و تجاوز از حقّ به باطل، رهگذرى تنگ و گذرگاهى باريك دارد.
توضيح آن كه راه حقّ آشكارا و انسان مأمور به پيروى از آن است، و نشانههاى هدايت
روى آن نصب شده است، امّا راه باطل، براى رهگذر، راهى تنگ و باريك است، از جهت
سرگردانى و گمراهى و راه نيافتن به مصلحت و منفعت، با وجود جلوگيرى كه وسيله
پاسداران راه حقّ از كسانى كه مقصدشان باطل است به عمل آمده، راه را بر او مىگيرند
و گذرگاه را بر او تنگ مىكنند تا به راه حق برگردد. اين بخش از سخن امام (ع)
صغراى قياس مضمر است، كبراى آن نيز همانند اين عبارت است: هر كس راه اعتدال را
گذاشت از حق دور شده و ستمكار است.
(62662-
62655) پانزدهم: او را متوجّه بر ضرورت قناعت بر حدّ خود يعنى مقدار و جايگاهش در
ميان مردم، ساخته است. و اكتفا و قناعت بر آن نيز بستگى به شناخت آن دارد، يعنى
فطرتى را كه آدمى، از قبيل ناتوانى، ستمكارى و كاستى، بر آن فطرت آفريده شده است
بشناسد، آن گاه خواهد دانست كه او خود نيز چنين است و در آن حال خود را از
برترىجويى نسبت به همنوعان و زورگويى بر كسى- به دليل داشتن زور بيشتر، و يا
خودبينى به خاطر نيروى جسمى، يا روحى- باز خواهد داشت و به رفتارى جز آن يعنى
فروتنى و خوشرفتارى و اقرار بر ناتوانى