«و بدان اى
پسرك من هر كس كه مركب سوارى او شب و روز باشد، به وسيله آن سير مىكند، هر چند در
حال توقف باشد و راه مىپيمايد هر چند ايستاده و در آرامش باشد.
و به يقين
بدان كه تو هرگز به آرمانت نرسى، و هرگز مرگ از تو دست بر نمىدارد، و تو راهى
همان راهى هستى كه پيشينيانت رفتند، پس زياد در طلب مال دنيا تلاش مكن، و در آنچه
كسب مىكنى نيكو كار باش، زيرا بسا پىگيرى و تلاش كه باعث از دست رفتن سرمايه
شود، بنا بر اين هر تلاشگرى به روزى نمىرسد، و هر معتدل و خوشرفتارى نااميد
نمىگردد. خود را از هر نوع پستى و زبونى بالاتر بدان، هر چند كه تو را به نعمتهاى
زيادى برساند، زيرا هرگز برابر آنچه از جان خود مايه مىگذارى دست نخواهى يافت، و
بنده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد قرار داده است. چه حسنى دارد آن خيرى كه جز
با بدى به دست نيايد، و چه خوبى دارد آن آسايش و رفاهى كه جز با دشوارى ميّسر
نگردد؟! مبادا مركبهاى سوارى طمع، تو را با سرعت به سمت مراكز تباهى ببرند، و اگر
توانگرى، بين تو و خداوند صاحب نعمت، فاصله نمىافكند در پى مال برو، زيرا تو نصيب
خود را مىبرى و به سهم روزى خود مىرسى، و اندكى كه از جانب خداوند پاك به تو
برسد بزرگتر و ارزشمندتر از بسيارى است كه از طرف خلق او برسد، هر چند كه همه چيز
از آن اوست.
جبران آنچه
بر اثر خاموشى و سكوت به تو نرسيده است آسانتر است از دريافتن چيزى كه به علّت حرف
زدن از دست دادهاى، و حفظ و نگهدارى محتواى ظرف در گرو محكم بودن بند آن است و
نگهداشتن آنچه در دست دارى نزد من، بهتر است از خواستن آنچه كه در دست ديگران است،
و تحمّل تلخى نااميدى بهتر است از اميد بستن به مردم و تنگدستى همراه با پاكدامنى
بهتر است از بىنيازى همراه با آلودگى به گناه، و هر كسى سرّ خود را بهتر نگاه
مىدارد. بسا كسى كه سعى در كارى مىكند كه به ضرر اوست. پرگو، ياوهگو باشد، و هر
كه بينديشد بينا و هوشيار گردد، همدم نيكوكاران باش تا از ايشان باشى، و از بدان