«هنگامى كه
نيكى و نيكوكارى، روزگار و مردم را فراگرفته باشد، اگر كسى به شخصى كه كار زشتى از
وى سر نزده گمان بد ببرد، براستى كه ستم كرده است و هنگامى كه بدى و بدكارى بر
روزگار و مردم، چيره است اگر كسى به كسى خوش گمان باشد، براستى كه خود را فريفته
است».
[شرح]
(76411-
76380) در قبل گذشت كه روزگار از جمله وسايلى است كه براى فراهم آوردن عوامل خير و
خوبى مردم در زندگى اين دنيا و در عالم آخرت آماده شده است كه در اين صورت چنان
زمانى را زمان خير و صلاح مىگويند. همچنين روزگار يكى از وسايل زمينهساز براى
نبودن خير و صلاح است كه در آن صورت مىگويند، زمانه فاسد شده و روزگار بدى است.
نوع اول روزگارى است كه نيكى و نيكوكارى روزگار مردمش را فراگرفته است و بر اين
اساس، اميد كار خير مىرود و ايجاب مىكند كه به مردم خوشبين باشيم، و هر كس، در
چنين زمانى، به آن كسى كه كار پستى از او نزد مردم برملا نشده است بدگمان باشد،
بدگمانى خود را در مورد نابجايى به كار برده و اين خود، بيرون رفتن از حدود عدالت
و ستمكارى است.
و بعضى به
جاى خزية، حوبة روايت كردهاند كه به معنى گناه مىباشد. و