[استعاره است براى
اين كه او هدف تيرهاى شدايد است.]
(60062-
60060)
ششم: و عبد
الدّنيا
لفظ عبد
مستعار است، زيرا كه طالب دنيا در حقيقت مطيع دنيا و كارگزار اوست، همچنان كه
بنده، فرمانبردار و كارگر مولاى خويش است.
(60065-
60063)
هفتم: و
تاجر الغرور
يعنى تجارت او
براى دنيا، فريب و غفلت از كسب و كار حقيقى و جاودانه است. و كلمه تاجر استعاره از
انسان است، به دليل صرف مال و فعاليّت خود در راه شرّ دنيا به گمان اين كه آنها
همه خواستهاى مفيدند.
(60068-
60066)
هشتم: و
غريم المنايا
لفظ غريم
كنايه از انسان است به اعتبار اين كه هر فرد بشر همچون مسافرى است و اجل در پى او
بمانند طلبكارى در پى بدهكار خود است.
(60071-
60069) نهم: لفظ اسير را استعاره آورده است به لحاظ تسليم بودن او به مرگ و خلاصى
نداشتن از آن.
(60074-
60072)
دهم: و
حليف الهموم:
همدم غمهاست.
(60077-
60075)
يازدهم: و
قرين الاحزان،
الفاظ حليف و
قرين را استعاره آورده است به اعتبار انفكاك ناپذيرى او از غم و اندوهها همان طورى
كه دو همپيمان از يكديگر جدا نمىشوند.
(60080-
60078)
دوازدهم: و
نصب الافات،
مثل و رميّة
المصائب، است. يعنى در معرض آفتهاست.
(60083- 60081)
سيزدهم: و
صريع الشهوات،
كلمه صريع
استعاره آورده شده است به جهت مغلوب و مقهور بودن او در دست هواى نفس همچون قتيل
به معناى مقتول.
(60086-
60084)
چهاردهم: و
خليفة الاموات،
در اين عبارت
با يادآورى مرگ ايجاد نفرت از دنيا مىفرمايد، زيرا كه جانشين مردگان در معرض
پيوستن به آنهاست،