غلههاى خود را پاك و
آميختههاى آنها و هر چه كه از كلوخ و امثال آن باعث فساد غلّه مىگردد، از ميان
بيرون مىكند. شارح نهج البلاغه عبد الحميد بن ابى الحديد گفته است همان طورى كه
كشاورزان در بيرون آوردن كلوخ، سنگ، خار و امثال آنها از ميان كشت، تلاش مىكنند
تا باعث فساد در رويش زراعت نشود و محصول را تباه نسازد.
اين گفتار
ابن ابى الحديد محلّ نظر است، زيرا كه بيرون بردن گل از ميان زراعت معنايى ندارد و
از طرفى عبارت: دانه گندم درو شده (حبّ الحصيد)، آن معنا را نمىرساند.
(65045-
65016) چهاردهم: دنيا را به صورت موجودى با خرد وانمود كرده و او را بمانند
خردمندان، مخاطب قرار داده، تا به خاطر شگفت آميزى اين خطاب، در دلها بهتر جايگزين
شود. آن گاه به كنارهگيرى و دورى از آن همانند زنى كه طلاق دادهاند، امر فرموده
است. و عبارت: حبلك على غاربك مهار تو بر كوهانت آويخته است، به عنوان تمثيل،
كنايه از طلاق است، و اصل اين تمثيل، آن است كه هر وقت بخواهند شتر را براى چرا
رها كنند، مهارش را بر كوهانش مىآويزند، و اين به صورت مثلى در آمده است، براى هر
كسى كه از حكمى آزاد و رها شود.
سپس دنيا را
صاحب چنگالهايى دانسته است، كنايه از اين كه دنيا انسان را به طرف خواستهها و
زينتها تا سر حدّ هلاكت ابدى مىكشاند همچنان كه شير طعمه خود را مىكشد، و همچنين
دنيا را صاحب رشتهها و طنابها دانسته و به وسيله آن صفت استعارى، خواسته است
بگويد دنيا دل مردم را با خواهشهاى خيالى مىربايد همان طور كه طنابهاى دام صيّاد،
صيد را به دام مىاندازد، و نيز كلمه: (مداحض) لغزشگاهها، را براى شهوات و لذّتهاى
دنيايى، از آن جهت استعاره آورده است كه پاى خرد در آنجا از راه حق مىلغزد و
آنجا، جاى زمين خوردن عقول است، و مقصود امام (ع) از تمام اينها، پارسايى در دنيا
و دورى