نقل كردهاند كه
يازده درخت خرما در فدك وجود داشت كه پيامبر (ص) آنها را به دست مبارك خود كاشته
بود، و فرزندان فاطمه (ع) محصول آنها را به حاجيان هديه مىكردند و خود از اين راه
به ثروت زيادى مىرسيدند، بازيار كسى را فرستاد آن درختان را بريدند و خود به بصره
برگشت و در آن جا به فلج مبتلا شد.
در اين
داستان ميان شيعه و مخالفان موارد ابهام فراوانى وجود دارد، و هر كدام از دو گروه
سخنان زيادى دارند، و اما اكنون بايد به متن نهج البلاغه بازگرديم:
بيان امام
(ع): گروهى بر آن بخل ورزيدند، اشاره دارد به ابو بكر، عمر، و پيروان آنها و نيز
اين سخن حضرت: گروهى ديگر آن را بخشش نموده و از آن گذشتند، اشاره دارد به سران
بنى هاشم و هواداران آنها.
(64772-
64734) نهم: امام (ع) به نحو استفهام انكارى پرسيده كه او را به فدك و غير فدك از
زر و زيور دنيا چه كار؟ از باب انكار نيازمندى به فدك، تا اين كه نفس خود را نسبت
به آن آرامش داده و نيز خود را با ياد هدف نهايى مردم از دنيا يعنى سرانجام مدفون
شدن آنها در گور و آنچه كه لازمه آن است از قبيل قطع آثار و فراموش شدن آنان از
امور دنيا به اعمال شايسته توجه دهد. البته امام (ع) اين موارد را برشمرده است
براى اين كه انديشه انسانى از آن نفرت دارد و دلها با ياد آنها مىشكند، در نتيجه
به درگاه خدا مىنالد و به سمت اعمال خوبى كشيده مىشود كه نجات از گرفتاريهاى
حالت مرگ و بعد از آن در گروه آنهاست. «واو» در عبارت «و النفس» واو حاليه است.
(64788-
64773) دهم- بعد از آن كه بيان فرموده است، به فدك و غير فدك از زيورهاى دنيا
نيازى نيست آن گاه به حدّ و مرز نياز خود، يعنى رياضت و تربيت نفس به وسيله