عمل مىكردى، و
مىخواستى از راه فريب اموالشان را به غارت ببرى، و چون زيادى خيانت به امّت، تو
را قادر ساخت، تو هم زود حملهور شدى، و هر چه را توانستى از اندوختههاى امّت و
از آن بيوه زنان و يتيمانشان، همچون گرگ چابك، ران بز از كار افتاده را ربودى، و
آنها را با سينه فراخ به حجاز حمل كردى بدون احساس گنهكارى، افّ بر تو! گويا تو
ارث پدر و مادرت را براى كسانت فرستادهاى، سبحان اللَّه!، آيا تو به رستاخيز
ايمان ندارى؟ و يا از حساب دقيق روز قيامت نمىترسى؟ اى كسى كه نزد ما از خردمندان
محسوب مىشدى، چگونه آشاميدن و خوردن را گوارا مىشمارى در صورتى كه مىدانى از
حرام مىخورى و از حرام مىآشامى؟ كنيزان را مىخرى و با زنان ازدواج مىكنى از
مال يتيمان و بيچارگان و مؤمنان و مجاهدانى كه خداوند اين اموال را براى آنها قرار
داده و به وسيله آنان اين كشور را حفظ كرده است!! از خدا بترس و اموال اينان را به
خودشان برگردان، كه اگر اين كار را نكردى و خدا مرا بر تو مسلّط كرد، البتّه نزد
خدا عذرم پذيرفته است، تو را با شمشيرم، آن شمشيرى كه كسى را با آن نزدهام مگر
اين كه داخل آتش جهنّم شده است، از پا در آورم. و به خدا سوگند اگر چنان كارى را
حسن و حسين (ع) كرده بودند با ايشان در صلح نمىشدم، و هيچ خواسته آنان از من
برآورده نمىشد، مگر اين كه حقّ را از ايشان باز پس مىگرفتم، و باطلى را كه از
ظلم آنها پيدا شده بركنار مىكردم.
به خداوند
پروردگار جهان سوگند، اگر آنچه را كه از مال مردم بردهاى، به حلال از آن من باشد
باعث خوشحالى من نمىشود كه براى كسان بعد از خود به ارث واگذارم.
پس آهسته
بران و چنين تصوّر كن كه گويى به پايان كار رسيدهاى و زير خاك دفن شدهاى و
اعمالت را به تو عرضه كردهاند، آنجا كه ستمكار از روى تأثّر و حسرت و اندوه فرياد
مىزند، و تبهكار آرزوى برگشتن به دنيا را مىكشد، در صورتى كه هنگام، هنگام فرار
نيست».