الف: فراوانى بيماريهاى اخلاقى و گرفتار شدن
به عادتهاى زشت از قبيل:
غش در معاملات، بيمارى حسد، دشمنيها، خود پسنديها، كبر، غرور و جز
اينها.
ب: مراد از علل نفوس: صورتهاى واقعى عمل به منكرات است، از باب مثال:
هر گاه شخصى گناهى را مرتكب مىشود عقيده و انديشه فاسدى را به وجود آورده است.
8- از تعطيل شدن حق، هر چند بزرگ و مهم باشد، براى كسى وحشت و
ناراحتى پيدا نمىشود، و علت آن عادت كردن مردم به پايمال شدن حقوق و تعطيل احكام
الهى است، و در مقابل نيز اگر بزرگترين گناهان و كارهاى باطل صورت گيرد، احساس
مسئوليت نمىشود، زيرا همگانى است و مطابق هوسهاى عموم انجام يافته است.
9- نيكان خوار مىشوند، زيرا حق با تعطيل شدنش خوار شده است و آنها
هم كه اهل حقّند، خوار مىشوند.
10- بدها پس از آن كه در دولت و عزت حق خوار بودند به دليل آن كه اهل
باطلند، با عزّت يافتن باطل، عزّت و بها پيدا خواهند كرد.
11- مردم به دليل خارج شدن از اطاعت و عبادت خداوند، دچار بزرگترين
كيفرها و مجازاتها خواهند شد.
امام عليه السلام پس از آن كه پى آمدهاى فرمانبردارى و نافرمانى
خداوند سبحان را بيان كرده، مردم را توصيه فرموده است كه يكديگر را براى عمل كردن
به حق و كمك به آن، سفارش و تشويق كنند.
(51337- 51298)
فليس احد ... من الطاعة له،
در اين عبارت امام عليه السلام دستور خود را در باره امر به اطاعت
پروردگار تاكيد و مبالغه فرموده و چنين بيان مىكند كه از ميان مردم، كسى كه
بتواند حق اطاعت الهى را ادا كند بسيار اندك است، اگر چه براى انجام دادن كارهاى
عبادى كه باعث خشنودى خداوند متعال مىشود، سعى فراوان