بنگر و از شناخت آنچه كه در ندانستن آن
معذور نيستى خوددارى مكن چرا كه براى اطاعت و پيروى نشانههاى آشكار و راههاى روشن
و جادههاى پهن و پايانى مطلوب است، كه زيركها در آن وارد مىشوند و سفلگان از آن،
سرباز مىزنند، آن كه از آن راه منحرف شود از حق روى گردانده و در بيابان گمراهى و
سرگردانى قدم گذارده، و خداوند نعمت خود را از او مىگيرد و عذاب خود را بر او
گسيل مىدارد، پس به خود آى و خويشتن را درياب كه خدا راه خود را براى تو روشن
كرده است و چون كارهايت تو را به اين مرحله كشانده است پس به آخرين حدّ زيان و
جايگاه كفر و شرك پايين آمدى و خواهشهاى دلت، تو را به شرارت وادار كرده و در
گمراهى افكنده و در تباهكاريها وارد ساخته و راهها را بر تو سخت بسته است.»
[شرح]
(59920- 59914) آنچه مرحوم سيد در اين مورد از نهج البلاغه آورد.
قسمتى از نامه حضرت به معاويه است كه آغاز آن چنين بوده: پس از حمد خدا و نعت
پيامبر، نامهات به من رسيد كه در آن فتنهانگيزى مرا خاطر نشان كردى، و كيفر
مجازاتى كه انجام مىدهم زشت شمردى و مرا ستمگر و در ادا كردن حقوق الهى كوتاهى
كننده به حساب آوردى، سبحان اللَّه چگونه به خود اجازه غيبت كردن مىدهى و دروغگويى
را نيكو مىدانى؟ من جز براى امر به معروف و نهى از منكر هرگز آشوب و ستيز به پا
نكردم، و جز بر بدعتگذار، و از دين برگشته، يا منافق بر كسى نشوريدم و راهنمايم در
اين امور آيه قرآن است كه مىفرمايد: «وَ لَوْ كانُوا
آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ[1]
...». مرا تقصير كننده در حق خدا دانستى، به خداى بزرگ پناه مىبرم از آن كه حقوق
تاكيد شده او را رها و تعطيل كنم، و به سوى هوا و
[1] سوره مجادله (58) آيه (21) يعنى: اگر چه پدرها، يا فرزندانشان
باشند، اين آيه در باره مؤمنان مىفرمايد: دشمنان خدا را دوست نمىدارند اگر چه
پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند.