هوسى مايل شوم و در گمراهى حيرتزا براى
هميشه بمانم، عجيب است اى معاويه، كه تو احسان كردن را مىستايى، اما با دليل و
برهان مخالفى، و پيمانهاى الهى را كه خواسته وى و حجت بر بندگانش مىباشد درهم
مىشكنى، اسلام را بدور انداختى و احكامش را تباه و آثارش را محو كردى، جامه
هوسبازى به تن كردى و به دنبال خواستهاى پست نفسانى مىروى، (59937- 59921) (اين
بود قسمتهاى اول اين نامه كه در نهج البلاغه ذكر نشده و از اين به بعد جملههايى
است كه در اول ترجمه شده و به اين عبارت آغاز مىشود) فاتق اللَّه ... كه شرحشى
بعدا مىآيد، و جملات ديگرى نيز از اين نامه حذف شده است كه چنين است: گروهى براى
خدا وجود دارند كه دست خدا بالاى سر آنها و خشم او بر مخالفانشان حتمى است، بنا بر
اين پيش از آن كه در تنگناى قبر وارد شوى به فكر خود باش و خويشتن را مواظبت كن كه
بازگشتت به سوى خداست و در پيشگاه او محشور مىشوى سختيهاى آن روز گريبانگيرت
خواهد شد و اندوهش بر تو وارد مىشود، روزى كه پشيمانى سودى ندارد و عذر معذرتخواه
پذيرفته نمىشود، «يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى
شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ. [1]»
در اين نامه امام (ع) مخاطب خود را موعظه فرموده و او را پند و اندرز
داده است كه تقواى الهى را پيشه كند و در باره اموال مسلمين و ثروت آنان كه ترد او
قرار دارد از خدا بترسد و حق نعمتهاى خدا را بر خود ادا كند و به منظور سپاسگزارى،
دستورهاى وى را پيروى و اطاعت كند و به سوى شناخت آنچه كه براى نادانى آن وى را
عذرى نيست بر گردد يعنى بداند كه اطاعت از فرمانهاى خدا و پيامبر و امام بر حق
واجب و لازم است.
[1] سوره دخان (44) آيه (40) يعنى: روزى كه هيچ دوستى، از دوستش
رفع نياز نكند و نه آنان نصرت و يارى شوند.