دگرگون كرد و بيان فرموده است كه اين امر نه
مذمّتى براى من است و نه رسوايى و فضيحت بلكه ستايش و مدح است و تويى كه با اين
ادعا مفتضح و رسوا شدى، دليل بر اين معنا آن است كه وقتى بطور يقين بر خودش ثابت
شد كه راهش درست و شك و شبههاى در دينش ندارد اين كه او را به زور و جبر به بيعت
وادار كنند كمال و فضيلت است نه نقصان و مذمت و اما اين كه مخالفان او را مجبور
مىكردند كه با آنها بيعت كند و او در دين خود ثابت قدم بود از شرافت و ارزش او
نمىكاهد زيرا رسوايى آن گاه به وجود مىآيد كه عيب كسى ظاهر شود، و اما آنچه كه
عيب نباشد رسوايى هم ندارد و دليل اين كه اين ادعا براى معاويه فضاحت و رسوايى
دارد آن است كه معلوم مىشود او ميان مدح و ذم و ستايش و بدگويى هيچ فرقى
نمىفهمد.
(59645- 59606)
و هذه حجتى ... ذكرها،
و اين كه من به اين مطلب استدلال كردم كه در بيعت گرفتن ديگران از
من، مظلوم واقع شدم، مقصودم تو نيستى زيرا تو در اين امر دخالت نداشتى كه مورد
خطاب واقع شوى بلكه منظورم ديگران هستند، كه به من ظلم و ستم كردند و اين مقدار كه
گفتم از باب نمونه، لازم بود، چون خواستم جواب سخنان و ادعاهاى تو را بگويم.
8- هشتمين نكته پاسخ حضرت از ادعاى معاويه در باره عثمان است كه مدعى
شد امام در باره او دشمنى و فتنهانگيزى كرده است، و با اين كه حضرت بيشتر ادعاهاى
قبلى وى را رد مىكند و مىفرمايد: مربوط به تو نيست، ولى در اين مورد تذكر مىدهد
كه بايد جواب اين گفتهات را بشنوى زيرا خويشاوندى نزديك با عثمان دارى، چون هر دو
از بنى اميه بودند، و اين گونه سخن از امام بهترين راهنماست بر آن كه بايد هر سخنى
را به جايش گفت و در امورى كه مربوط به انسان نيست دخالتى نبايد كرد.
امام (ع) اين جا كه مىخواهد پاسخ وى را بيان كند گفته او را به
خودش