معرفت و يقين به وجود خداوند است پس اين دو
متلازم يكديگرند نه متضادّ، گر چه از ظاهر امر گاهى ممكن است گمان شود كه ميانشان
تضاد است بويژه هنگامى كه يكى از آنها به واسطه غلبه اسبابش بر ديگرى غالب آيد و
دل به آن مشغول و از ديگرى غافل شود، قهرا چنين تصور مىشود كه امر غالب، منافى و
ضد امر مغلوب است به اين دليل امام (ع) در عبارت بالا: و ان استطعتم، و ما بعدش
اشاره به اين مطلب فرمود كه آنچه براى مردم، راجع به خوف و حسن ظنّ به خداوند مورد
شك و ترديد است، قدرت بر جمع ميان اين دو است. سپس محمد بن ابى بكر را هشدار
مىدهد كه با اعطاى فرمانروايى بزرگترين متصرفات و اقليمها به وى، نسبت به او
احسان بزرگى را انجام داده است، تا با يادآورى اين احسان بتواند آنچه از سفارشها و
وصيتها كه مىخواهد بر پايه آن استوار كند.
(59024- 58981) 6- آخرين اصل از مطالب اين عهدنامه آن است كه او را
توجه داده است به چيزى كه سزاوار اوست و شايسته است كه آن را انجام دهد و آن
مخالفت با نفس اماره است كه وى را به كارهاى زشت و فحشا و بقيه منهيات الهى وادار
مىكند به عبادت و اطاعت خداوند رو بياورد كه عقل و شرع به آن حكم مىكنند و از
دين خود دفاع كند و شياطين جن و انس را از آن دور كند و اگر از عمرش بجز يك ساعت
باقى نمانده باشد سزاوار است آن مدت را به دفاع از دينش بسر برد.
مطلب ديگر اين كه به خاطر خشنودى هيچ يك از آفريدگان، خدا را به خشم
و غضب در نياورد يعنى هيچ كس را در گناه كه موجب سخط خداوند است اطاعت و پيروى
نكند.
(59037- 59025)
فانّ فى اللَّه ... فى غيره،
در اين عبارت استدلال شده است بر اين كه فقط مراعات رضايت و خشنودى
حق تعالى واجب است نه غير او، و جمله متن در حكم مقدمه نخست از قياس مضمر شكل اول
مىباشد و تقدير كبرايش اين