چه امرى است خارج از ذات، اما منشأ آن نيكو
پذيرفتن اسلام و داشتن نيّت حق و صداقت باطنى است كه امرى نفسانى مىباشد و پستى و
رذيلت طرف مقابلش امرى عارضى و غير ذاتى است اما اين ويژگى براى هر دو طرف عميقتر
از ويژگى نخست مىباشد زيرا در هر دو طرف حقيقتى است كه در نسل گذشته واقع شده و
آن واقعيت براى نسل بعد در يك طرف مايه افتخار و در طرف ديگر مايه شرمسارى است.
3- امتياز ديگر، شرافت وى از جهت سلامت و روشن بودن نسب است بر خلاف
معاويه كه زنازاده است و نسبى ناسالم دارد، اين فرق از دو اعتبار بالا نزديكتر است
چون ملازم با طرفين است و نمىتوان آن را از خود بر طرف كرد.
4- راه امام بر حق است و آنچه مىگويد و باور دارد، درست و مطابق با
واقع است، و راه و عملكرد دشمنش راه باطل و نادرستى است و اين دو ويژگى در هر دو
طرف از امتيازات بالا به هر كدام نزديكتر است زيرا شرافتش از كمالات نفسانى و
رذالتش نيز مربوط به امرى باطنى است.
5- بالاترين و نزديكترين امتياز امام، شرافت ايمانى وى مىباشد كه
ايمان حقيقى كامل كننده تمام جهات دينى و نفسانى است، و بىفضيلتى دشمنش به اين
دليل است كه داراى باطنى خبيث مىباشد كه همراه با نفاق و صفات زشت هلاك كننده
است، و ظاهر است كه اين دو خصيصه متقابل در يك طرف نزديكترين كمالها، و در طرف
ديگر نزديكترين زشتيها براى آدمى است، اين كه در شمردن امتيازات و فرقهاى ميان خود
و دشمنش به ذكر فضايل و رذايل نسبى و خارج از ذات آغاز فرمود به اين علت بود كه
براى طرف مقابلش و نيز براى بقيه افراد جامعه آن روز، امرى مسلم و روشنتر از امور
باطنى و نفسانى بوده و پس از آن كه ويژگيهاى ناپسند دشمنش را بيان داشته، اشاره به
اين كرده است كه وى در اين كارهاى خلاف، و صفتهاى زشت پيرو نسل گذشتهاى است كه به
جهنم رفته و در آتش كيفر الهى گرفتار است و در همان عبارت به بدگويى و مذمت خود او
پرداخته مىگويد: