(56190- 56144) نقل شده است كه وقتى جرير به عنوان ماموريت براى بيعت
گرفتن، نزد معاويه فرستاده شد، آن قدر معاويه او را معطل و سرگردان كرد، تا جايى
كه مردم وى را متهم به همكارى با معاويه كردند، و خود گفت: مدتى آن چنان طولانى
جرير را نزد خود معطل كردم كه وقتى بخواهد برود، يا گنهكار است، و يا فريب خورده،
امروز و فردا كردن معاويه به حدّى رسيد كه مايه نااميدى جرير شد، اين بود كه امام
(ع) براى آن كه جواب قطعى را از معاويه بگيرد نامه فوق را خطاب به جرير مرقوم
فرمود، وقتى دستخط حضرت به جرير رسيد نزد معاويه رفت و آن را برايش قرائت كرد و
سپس گفت اى معاويه هيچ دلى بسته و مهرزده نمىشود مگر به سبب گناه، و هرگز چنين
قلبى باز نمىشود مگر با توبه، گمانم آن است كه بر دل تو، مهر عدم درك زده شده
است، مىبينم تو را كه آن چنان ميان حق و باطل مردد ماندهاى كه گويا انتظار چيزى
دارى كه در دست ديگرى است، معاويه گفت: انشاء اللَّه حرف قطعى را در مجلسى با تو
خواهم گفت و سپس آغاز كرد به بيعت گرفتن از اهل شام براى خودش، روزى كه از همه
بيعت گرفته بود، جرير را ملاقات كرد و به او گفت: اكنون به صاحب خود ملحق شو، و بگو،
آماده جنگ باشد، پس جرير به خدمت امير المؤمنين برگشت.
بر طبق مضمون نامه حاصل ماموريت جرير اين بود كه امر معاويه را فيصله
دهد و او را وادار كند كه بطور جزم و قطع يكى از دو كار را انتخاب كند، يا آماده
جنگ شود كه در نتيجه با اجبار از وطنش بيرون رانده خواهد شد، و يا اين كه تسليم
مىشود كه در اين صورت مقهور و ذليل و خوار مىباشد.
ذكر آوارگى از وطن و تحمل خوارى و پستى به هر دو تقدير، از يك طرف
تهديد و تخويف معاويه است و از طرف ديگر آگاه كردن وى به اين كه به هر دو فرض،
پيروزى با امام است، تا معاويه به هوش آيد، و يا بترسد، سرانجام