اگر اسير دست هوسها و مقهور سلطه نفس اماره
باشد با ديده سالم به حق نمىنگرد، بلكه با چشمى بر آن نگاه مىكند كه پرده
تاريكيهاى باطل روشناييش را از بين برده است، پس به دليل آن كه حقيقت را بطور خالص
نمىبيند گواهى خالصانه هم بر آن نمىدهد، بلكه شهادت به حقانيت امرى مىدهد كه در
ظاهر حق است اگر چه در باطن امر، باطل مىباشد، مثل گواهى دادن به اين كه در طلب
مال و منال دنيا مصلحتهايى وجود دارد كه از جمله، پرهيز از تنگدستى آينده خود، و
باقى گذاشتن براى فرزندانش، و جز اينها از امورى كه در ظاهر شرع، دليل بر جواز به
دست آوردن دنيا و تعلقات آن مىباشد و اگر با ديده حق بين بنگرد مىداند كه جمع
آورى ثروت براى اولاد وظيفه او نيست زيرا روزى دهنده فرزند، خداى آفريننده او
مىباشد و بدست آوردن مال و منال به دليل ترس از تنگدستى، خود تعجيل در فقر و موجب
انصراف از امر واجب و توجه به غير آن مىباشد. توفيق از خداست