گويا حضرت در پيشگاه خدا عرض مىكند: خدايا
اگر اين درخت كه از آثار وجود توست، قادر است گواهى به وجود تو بدهد و تو آگاهى كه
من فرستاده تو هستم، پس آنچه را كه من از آن خواستهام شاهد بر صدق مدعايم قرار
ده، و چون درخت محل چيزى است كه آن حضرت از خدا خواست، به اين دليل درخت را مورد
خطاب خواسته خود قرار داد، بنا بر اين در اين خطاب مجاز به كار برده شده، از باب
جايگزين ساختن مسبب به جاى سبب، احتمال ديگر اين است كه مخاطب در اصل فرشتگانى
باشند كه موكل بر درخت مىباشند.
اما بنا بر رأى طايفه اشعريه، خطاب بدون هيچ گونه توجيهى درست است
زيرا آنان مىگويند براى حصول حيات، ساختمان مخصوصى كه دست و پا و گوش و چشم و
بقيه اعضاء باشد لازم نيست، پس به اين طريق ممكن است كه خداوند در وجود درخت ايجاد
فهم و شنوايى كرده باشد و به اين طريق درخت، خطاب حضرت را درك كرده باشد.
(46230- 46221)
و انّى لمن قوم ... لائم،
اين عبارت كنايه از آن است كه حضرت در اطاعت و بندگى حق تعالى مراحل
نهايى را مىپيمايد و هيچ گونه توقف و كوتاهى از او در اين مقام رخ نداده كه به
دليل ايجاد نقص در آن، مستوجب ملامت و سرزنش واقع شود.
(46233- 46231)
سيماهم سيما الصديقين ...،
تا آخر صفات، قومى كه حضرت خود را از آنها به حساب مىآورد اهل تقوا
هستند، آنان كه همّام در باره صفاتشان از وى سؤال كرد و صفاتى كه در اين خطبه ذكر
كرده برخى از صفتهاى آنها مىباشد كه در همان خطبه بطور كامل بيان شده است اما در
اين جا فقط ده صفت از آنها را بيان فرموده است:
1- نشانههاى آنان نشانههاى صديقان است و صديقان كسانى هستند كه در
تمام گفتارها و كردارهاى خود، صدق در اطاعت خدا را مراعات كنند، و