ساجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ
كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ»^[1]
كه خودخواهى بر او روى آورد و به خلقت خود بر آدم فخر و مباهات كرد و به اصل و
ريشه خود تعصّب ورزيد و زير بار حقّ نرفت. پس دشمن خدا (شيطان)، پيشواى متعصّبان و
پيشرو گردنكشان است، كه بنيان عصبيت را بر جاى گذاشت و با خداوند در لباس عظمت و
بزرگوارى به نزاع پرداخت و جامه كبر و خود بزرگ بينى بر تن كرد و پوشش فروتنى و
تواضع را از روى خود دور افكند. آيا نمىبينيد كه چگونه خداوند او را به علت كبر و
نخوت، خرد و كوچك كرد و به سبب بلند پروازيش وى را، پست و زبون ساخت؟، پس در دنيا
او را رانده و در آخرت برايش، آتش بر افروخته آماده كرد.
و اگر خداوند مىخواست، مىتوانست كه آدم را از نورى بيافريند كه
روشنى آن ديدهها را خيره و زيبائيش خردها را حيران كند و نيز قادر بود كه وى را
از مادّه خوشبويى بسازد كه عطرش تمام دماغها را به سوى وى جلب كند، و اگر چنين
مىكرد گردنها در برابر او خاضع مىشد و آزمايش در باره او بر فرشتگان آسان مىشد،
اما خداوند سبحان آفريدههايش را به برخى از امور مىآزمايد كه اصل آن را
نمىدانند، به سبب اين كه به آنها امتياز دهد و خودخواهى و تكبّر را از آنان دور
كند.»
[شرح]
در مورد علت صدور اين خطبه شريفه، گفتهاند، در اواخر خلافت حضرت اهل
كوفه به فتنه و فساد گرويده بودند، بسيار اتفاق مىافتاد كه شخصى از سرزمين قبيله
خود خارج شده و گذارش به قبيله ديگرى مىافتاد، در اين جا گاهى از بعضى افراد
اندكى ناراحتى مىديد، در اين هنگام با
[1] سوره ص (38) آيههاى (2- 71) يعنى: من مىخواهم بشرى از گل
بسازم، پس هر گاه آن را تكميل كردم و از روح خود، در وى دميدم، تمامتان در برابرش
به سجده در آييد، پس كليه فرشتگان سجده كردند بجز شيطان.