بلاهاى آن بىبهره نيستند، به چند گروه
تقسيم كرده است:
1- عدهاى اگر چه از مرگ نجات يافته و نمردهاند، اما مجروح و زخمى
باقى ماندهاند.
2- گروهى كشته شده و به حالت گوشتهاى قطعه قطعه در آمدهاند.
3- برخى پس از مرگ اعضايى از هم جدا شده مىباشند. احتمال مىرود كه
«مذبوح» صفت «شلو» باشد و از ذبح شقّ و شكافتن را بطور كلى اراده كرده است همچنان
كه در اصل لغت بدين معناست.
4- پارهاى خونهايشان بر زمين ريخته است.
5- تعدادى به دليل پشيمانى از گناهانى كه در دنيا مرتكب شدهاند،
دستهاى خود را با دندانهايشان مىگزند.
6- گروهى دست بر روى دست مىزنند و اظهار ندامت و پشيمانى مىكنند.
7- عدهاى به علامت پشيمانى و حسرت، كف دستهاى خود را بر دو طرف صورت
خود نهاده و بر مرفقهاى خويش تكيه مىكنند.
8- گروهى انديشهاى را كه در دنيا داشتهاند مورد سرزنش قرار مىدهند،
زيرا همان بوده است كه آنان را واداشت كه تمام همّ خود را به دنيا متوجه سازند و
از انديشه عالم آخرت بيرون روند، و اينك پس از مرگ به كيفر كردارهاى ناشايست خود،
دچار شدهاند، و تعلّقات دنيا و گناهان به صورت غل و زنجيرهاى آتشين به گردنهايشان
افتاده است و به اين دليل از افكار دوران گذشته خود، اظهار تنفر و انزجار مىكنند.
9- و بالاخره، گروهى كه فكر مىكردند، براى هميشه در اين سراى خواهند
ماند و در انديشه آباد ساختن دنياى خود بودند ولى با فرا رسيدن مرگ بيدار شده و از
اين تصميم خود برگشتند.