در شرح اين عبارت برخى شارحان به اختلاف سخن گفتهاند از آن جمله مرحوم
قطب الدين راوندى مىگويد: حرف ما، نافيه است كه معناى عبارت اين است: خداوند هيچ
گونه نيازى به ساكنان روى زمين ندارد كه بخواهند دين او را پنهان كنند يا آشكار
سازند، و نيز ايشان حرف من را براى بيان جنس گرفتهاند.
امّا شارح معتزلى ابن ابى الحديد، نافيه بودن ما را نپذيرفته و
مىگويد: اگر چنين باشد اين جمله در ميان دو جمله مربوط به يكديگر، معترضه و
بيگانه خواهد بود، و به اين دليل ما را به معناى مدّت گرفته كه معناى جمله چنين
مىشود، هجرت به ارزش نخستين خود، تا وقتى باقى است كه خداوند نياز به مردمى دارد
كه در، روى زمين دين وى را در دل نگه دارند و يا آن را آشكار سازند و سپس اين معنا
را با عبارتى ديگر چنين توجيه مىكند كه: يعنى تا هنگامى كه عبادت مطلوب خداست و
تكليف به آن از طرف وى براى ساكنان زمين باقى باشد، و اين تعبير تا حدودى شبيه
معناى اين دعاست كه انسان از خدا مىخواهد و مىگويد: خدايا مرا تا زمانى زنده نگه
دار كه زندگى برايم خير باشد، و بر طبق اين معنا، واژه حاجه در باره خداوند،
استعاره از طلب عبادت به سبب تكليف و اوامر صادره از ناحيه وى مىباشد، چنان كه
گويا به آن نيازمند مىباشد، ولى حق آن است كه مىتوان ما را نافيه گرفت، در عين
حال، اتصال و تناسب جمله را هم با ما قبلش حفظ كرد زيرا موقعى كه حضرت اين همه
مردم را براى طلب دين و پرداختن به عبادت خداوند تشويق و ترغيب مىكند ممكن است
برخى تصور كنند كه شايد خداوند نيازى به عبادت بندگان دارد، لذا به منظور دفع اين
توهّم اين سخن را بيان فرموده است، بنا بر اين معناى عبارت امام چنين مىشود: هجرت
بر همان معناى اول خود باقى است و بر هر كس كه براى