صفت ديگر خداوند اراده وى مىباشد، اراده خدا عبارت از آگاهى وى به
مصالح و حكمتهاى امور است كه مبدأ فعل او مىباشند، در حقيقت اراده حق تعالى همان داعى
بر فعل است، بايد توجه داشت كه معناى حقيقى اراده تمايل قلب به چيزى است كه نافع و
لذت بخش فرض شود و لازمه آن وجود قصد و انديشه قبلى و تصوّرى است كه در ضمير شخص
اراده كننده نهفته مىباشد و چون ذات پاك بارى تعالى از اين امور منزّه است، بدين
علت با آوردن قيد لا يضمر واژه اراده براى اطلاق بر خداوند از معناى حقيقى به
مجازى انصراف يافته و همان معنايى اراده شده است كه در بالا خاطر نشان ساختيم.
(41338- 41333)
53- يحب و يرضى من غير رقّه،
در خداوند دوستى و خشنودى وجود دارد اما نه اين كه تحت تأثير واقع
شود و رقّت و نرم دلى داشته باشد، محبت از خداوند، بطور كلى همان اراده اوست كه
منشأ فعل وى مىباشد، و محبّت خداوند نسبت به بندگان همان اراده ثواب و دادن خير و
به كمال رساندن آنهاست، و محبت از بنده ارادهاى است كه بر حسب تصور كمال و نقص
سود و زيان و لذّت آن كار رشدّ و ضعف مىيابد، و محبت بنده نسبت به خداوند آن است
كه تصميم بر اطاعت از دستور خداوند بگيرد.
معناى رضا هم نزديك به محبت است و مىتوان گفت اعم از آن است به دليل
آن كه هر محبتى از محبوبش خشنود مىباشد اما عكس آن عموميّت ندارد، امّا، رضايت
خدا از بندهاش علم اوست به اين كه بنده او را عبادت، و اثرش را اطاعت مىكند و
رضايت بنده عبارت از آرامش نفس اوست در هنگامى كه تمام امور را بر وفق مراد خويش
مىانگارد.
با توجه به اين كه پيدايش دو صفت حب و رضا در انسان مستلزم رقّت قلب
و تأثرات روحى است كه از تصور امورى كه انگيزه محبت و ميل به محبوب