در بحثهاى جدلى مرسوم است آن را بطور فرض،
قبول كرده و مىفرمايد: البته اگر چنان بود كه مسألهاى پيش آيد و حكم اسلامى آنرا
ندانم، از رايزنى با شما و ديگر مسلمانان خوددارى نمىكردم.
پس دوّمين مسألهاى را كه مورد اعتراض آن دو فرد بود ياد كرده و
فرموده است: امّا آنچه شما در مورد يكسان قرار دادن يادآور شديد يعنى اين كه شما
دو فرد را در سهم از بيت المال مانند بقيّه مردم قرار دادهام، با اين جملهها
پاسخ آن را بيان فرموده است: فان ذلك امر ... حكمه.
(49453- 49435)
و لا ولّيته هوى منّى،
اين عبارت كه قسمتى از پاسخ به اعتراض دوم طلحه و زبير است، يعنى در
اين امر هوا و هوس خود را حاكم قرار ندادم، و يا اين كارها را به خاطر هوا و هوس
هم انجام ندادهام، و بنا بر اين كلمه (هوى) مفعول له باشد چنان كه بعضى گفتهاند.
خلاصه معنا آن كه، عمل مساوات و برابرى كه در تقسيم سهام بيت المال
انجام دادم و شما را همسنگ ديگران قرار دادم، نه از انديشه خودم بود و نه هوا و
هوسى را پيروى كردم، بلكه من و شما خود مىدانيم كه خداوند آن را تمام و تكميل
كرده و از حكم به آن در لوح محفوظ فراغت يافته و آن را براى عمل به زمين فرو
فرستاده است، و نيازى به ايجاد حكم جديد يا تكميل آن نيست. اين كه حضرت نسبت فراغت
به ذات اقدس خداوند داده، عنوان مجاز دارد، زيرا در حق تعالى فراغت و شغل بطور
حقيقى راه ندارد. و رابطه مجاز بودن آن اين است كه موضوعى را كه خداوند حكمش را
معيّن كرده، با عملى كه انسان از انجام دادن آن فراغت يافته متناسب است، و با اين
مناسبت كه علاقه مجاز است، فراغت را به خداوند نسبت دادهاند.
(49466- 49454)
فلم احتج اليكما ... حكمه،
چون حكم خدا را مىدانم نيازى نبود كه در صدور آن به شما رجوع كرده
شما را از خود راضى و خشنود كنم، با اين كه آن