را نافرمانى كرده و با دستور او به مخالفت
برخاستند؟ اگر گفته شود معاويه با حيلهها و نيرنگهاى خود به هدفى كه در نظر داشت
و آن ايجاد اختلاف ميان سپاهيان على (ع) بود دست يافت، پاسخ اين است كه سخن مذكور
درست است ليكن خارج از موضوع مورد بحث است، همچنان كه اختلافى نيست كه ياران على
(ع) فريب خوردند و شتاب كردند و با يكديگر به نزاع برخاستند، و آنچه مورد بحث
مىباشد. تفاوت ميان على (ع) و معاويه در نيرنگ و مكر و صحت عقل و رأى است.
اين خلاصه گفتار جاحظ بود و هر كس با ديده انصاف به اين سخنان بنگرد،
درستى و راستى گفتار او را در مىيابد و در همين جا پاسخ همه نسبتهاى ناروايى كه
به على (ع) داده شده و آن بزرگوار را در روزگار خلافتش متّهم به كوتاهى و تقصير
كردهاند بر او روشن مىگردد، از جمله نسبتهاى مذكور اين كه چرا على (ع) در آغاز
خلافت خود، حكومت معاويه را بر شام اجازه نداد و تأييد حكومت او را به منزله تأييد
ظلم و ستم دانست و وى را از آن سمت بركنار كرد، ديگر شبهه تحكيم و سخنان نادرستى
است كه در اين باره گفتهاند، ديگر سختگيرى آن حضرت در امور بيت المال و عدم رعايت
جانب برخى از اصحاب خود از اين جهت بود كه باعث شد از آن بزرگوار جدا شوند و حتّى
برادرش عقيل و نجاشى شاعر او و مصقلة بن هبيرة آن حضرت را ترك گويند و به سوى
معاويه رو آورند، نسبت ديگر اين كه چرا طلحه و زبير را رها كرد تا اين كه از او
جدا شدند، و به سوى مكّه شتافتند، و به آنها اجازه داد كه اعمال عمره را به جا
آورند، در صورتى كه مقتضاى رأى و تدبير اين بود كه آنان را نزد خود پايبند
مىساخت، و از اين كه از او دور شوند باز مىداشت، و نسبتهاى ديگرى از اين گونه كه
دادهاند، امّا هنگامى كه انسان احوال و ويژگيهاى آن حضرت را در نظر گيرد انصاف
مىدهد كه در تمام اين موارد آنچه آن بزرگوار انجام داده به مقتضاى شرع بوده و
بيرون از احكام الهى نبوده است، و ما اگر بخواهيم به تفصيل، اين گفتهها و نسبتها
را پاسخ دهيم از غرض اصلى خود دور مىشويم، و توفيق از خداوند است.