بيمارى نيست، زيرا فضيلتهاى نفسانى اگر ملكه
شود بيم زوال آنها وجود ندارد، و صفات زشتى كه ضدّ آنهاست نمىتواند آن ملكات را
دگرگون كند، علاوه بر اين چنان كه پيش از اين گفته شده قرآن براى بدنها نيز مايه
شفا و بهبودى است.
(48366- 48362) 9- عزّتى است كه ياوران آن دچار شكست نمىشوند.
(48371- 48367) 10- حقّى است كه يار و ياوران آن درمانده نمىگردند،
مراد از ياران قرآن مسلمانانند كه آن را تصديق كرده و به آن عزّت يافته، و به آن
پناه جسته، و بر طبق آن راه خدا را مىپويند، آشكار است كه اين يار و ياوران را
كسى نمىتواند شكست دهد، و خداوند هرگز آنان را بىكس و درمانده نخواهد گذاشت.
(48376- 48372) 11- قرآن معدن و مركز ايمان است، همان معدنى كه ايمان
كامل به خدا و پيامبرش (ص) و به همه آنچه آن حضرت از جانب خداوند آورده از آن به
دست مىآيد، و روشن است كه اعتقاد به حقانيّت قرآن و فهم مقاصد آن، و عمل به احكام
و دستورهاى آن سبب انعقاد ايمان در دل و رسوخ آن مىگردد.
(48381- 48377) 12- چشمهها و درياهاى دانش است، واژههاى ينابيع (سرچشمهها)
و بحور (درياها) هر دو براى قرآن استعاره شدهاند، زيرا قرآن محلّ افاضه نفايس
علوم و كانون به دست آوردن دانشهاى ارزشمند است.
(48386- 48382) 13- بستانهاى عدل و آبگيرهاى آن است، واژههاى رياض
(بستانها) و غدران (بركهها) نيز هر دو استعارهاند، زيرا قرآن منبع سرشار عدل
است، و كلّى و جزيى آن از اين منبع جوشان به دست مىآيد و بىشكّ رهنمونى است كه
از راه حقّ منحرف نمىشود تا اين كه انسانى را كه در پى آن گام بر مىدارد به
درگاه قرب خداوند وارد گرداند.
(48391- 48387) 14- پايههاى اسلام و بنياد آن است، واژه أثافيّ
(پايهها) و بنيان (بنياد) هر دو براى قرآن استعاره شده است، زيرا مانند پايههاى
ديگ، ساختمان اسلام بر اساس آن بر پا و استوار است.
(48396- 48392) 15- واديهاى حقّ و سرزمينهاى هموار آن است، واژه
أوديه (درّهها) غيطان