ظلّ (سايه) را براى عرش استعاره فرموده است،
كه در معناى اوّل مراد فلك نهم است، زيرا حركت افلاك از جمله اسبابى است كه نفوس
بشرى و فلكى را براى وصول به معارف الهى كه مايه آسودگى از آتش نادانى است آماده
مىكند همچنان كه سايه، سبب آسايش و رهايى از گرمى آفتاب مىباشد، و در معناى دوّم
منظور عقل اوّل است، براى اين كه معارف الهى كه به واسطه اين فرشته مقدّس بر ضماير
كسانى كه آمادگى و شايستگى آن را دارند افاضه مىشود موجب حصول بزرگترين آسايش و آرامش
است، و سايه نيز چنين است، و در معناى سوّم مقصود اين است كه سلطنت و عظمت حقّ
تعالى بر هر قدرت و بزرگى غلبه و برترى مطلق دارد و چون بزرگوارى او مبدأ آسايش
نفوسى است كه آنها را به كمالات عقلى آراسته است، لذا عرش سايه قدرت و عظمت
پروردگار است كه به آن پناه برده مىشود، و اطلاق واژه سايه بر نعمت و قدرت در عرف
روشن است، مثلا گفته مىشود: من در سايه فلان، و يا در سايه شاه و دادگرى او هستم،
يعنى از نعمت و عنايت او برخوردارم [1].
(39903- 39901)
فرموده است: و نورها بهجته.
بهجت يا شكوه و جلال حقّ تعالى به جمال و كمال او كه بر سرتاسر عوالم
وجود و بواطن نفوس تابان است برگشت دارد و بديهى است بهشت به انوار او روشن است،
انوارى كه چشم بينندگان را خيره مىسازد، و فرشتگان مقرّب را در بهجت و سرور فرو
مىبرد.
(39914- 39904)
فرموده است: و زوّارها ملائكته و رفقاؤها رسله.
در اين عبارت نيز نكته ظريفى است، و آن اين كه چون نفوس بشرى ذاتا
متّحد مىباشند، مراتب آنها در احراز كمالات و نيل به درجات نيز نزديك به
[1] مؤلّف كتاب روضات الجنّات در شرح حال ابن ميثم نوشته است: بنا
به اشاره بعضى از محقّقان شرح او بر نهج البلاغه به مشرب حكما و عرفا تهيه شده
است. رجوع شود به جلد هفتم كتاب مزبور صفحه 217 (مترجم)