3- لفظ ربيع (بهار) است، استعاره آن بدين مناسبت است كه دلها به سبب
قرآن زنده و شكوفا مىشود همچنان كه چهار پايان در فصل بهار به زندگى نوى دست
مىيابند.
4- واژه ينابيع (سرچشمهها) براى قرآن استعاره شده است، زيرا هنگامى
كه در قرآن تدبّر شود، و در آيات آن دقّت و بررسى گردد، مانند آب كه از چشمهها
جوشان و سرازير مىگردد، دانشهاى بسيارى از آن ريزان مىشود كه مىتواند انسان از
آنها سود برد.
5- ديگر واژه جلاء (روشنى) است، وجه استعاره اين لفظ براى قرآن اين
است كه همان گونه كه صيقل به آينه جلا و روشنى مىدهد قرآن هم هنگامى كه مورد
تدبّر و انديشه قرار گيرد و معانى آن فهم گردد زنگار جهالت را از صفحه دل مىزدايد
و به آن روشنى مىبخشد.
اگر گفته شود: چرا فرموده است: براى دل، غير از قرآن روشنى و جلايى
نيست با اين كه علوم ديگر نيز مايه روشنى قلب است؟
به اين پرسش به دو گونه مىتوان پاسخ داد:
اوّل- دانشهايى كه دل را جلا مىدهد و زنگار اوهام را از آن مىزدايد
دانشهايى است كه انسان را براى سير الى اللّه آماده مىكند، و به منتها درجه كمال نفسانى
مىرساند مانند علوم الهى و علم اخلاق و علم احوال معاد، و در اين زمينه دانشى
نيست مگر اين كه اصل و ريشه آن در قرآن موجود بوده و از آن گرفته شده است.
دوّم- اين كه آن حضرت زمانى اين مطلب را بيان فرموده است كه علمى
مدوّن و در دسترس نبوده و براى مسلمانان جز قرآن كريم راهى براى استفاده اين مطالب
وجود نداشته است، در اين صورت جز قرآن چيزى براى زدودن زنگار دل و روشنى آن نيست.