اجماع شرط و معتبر است اين است كه اهل حلّ و
عقد از امّت محمّد (ص) در يكى از امور اتّفاق كنند [1]،
و اهل حلّ و عقد همان علما و دانشمندان امّتند، و اينها همگى در هنگام بيعت با آن
حضرت اجتماع و اتّفاق داشتهاند و هيچ كس از آنها و غير آنها از عوام مردم
نمىتواند پس از انعقاد امامت از اطاعت سر باز زند، همچنين كسى كه غايب بوده و در
اجماع حضور نداشته نمىتواند راهى غير از آنچه اهل حلّ و عقد بر آن اتّفاق
كردهاند، برگزيند.
اگر گفته شود امير مؤمنان (ع) تنها به اجماع مردم بر بيعت خود
استدلال كرده است و اگر نص يا دليل ديگرى بر صحّت امامت او وجود داشت استدلال به
نصّ سزاوارتر بود و از اجماع سخن نمىفرمود.
پاسخ اين است كه استدلال آن حضرت به اجماع، افاده نفى نصّ و يا اثبات
آن را نمىكند، بلكه جايز است ضمن احتجاج به اجماع، نصّ هم موجود باشد، و به
مناسبت سابقه عمل نسبت به خلفاى پيشين تنها به اجماع استدلال فرموده باشد، و هم
محتمل است كه خوددارى آن حضرت از استدلال به نصّ براى اين بوده كه مىدانسته است
با وجود آن، به ذكر و يادآورى نصّ التفات و توجّهى نمىشود زيرا وقتى كه در ابتداى
كار و هنگام رحلت رسول خدا (ص) به آن اعتنا نشده است پس از گذشت مدّتى طولانى از
صدور آن، و دگرگونى اوضاع، در ذكر آن سودى متصوّر نيست.
(36556- 36525) 4- بيان اين است كه جنگ با دو كس واجب است، اوّل آن
كسى كه پس
[1] توجّه به اين نكته لازم است كه مطابق آنچه همه تاريخ نگاران
نوشتهاند در اجتماع سقيفه بنى ساعده هيچ يك از بنى هاشم مانند على بن ابى طالب
(ع) و عبّاس عمّ پيامبر اكرم (ص) و زبير و ديگران و همچنين دوستان آنها مانند
سلمان و ابو ذر و عمّار و غيرهم حضور نداشته و مشغول تجهيز جسد مقدس پيامبر خدا
(ص) بودهاند و بدون شركت آنها كه خاندان نبوّت و عمده رجال حلّ و عقد بودهاند و
مخالفت طايفه انصار، اجماع متحقّق نشده است و بسيارى از دانشمندان اهل سنّت مانند
امام فخر رازى تحقّق اجماع را در سقيفه انكار كردهاند (مترجم)