آن نفس آن را به خزانه خيال مىافكند و در
شمار معلومات و مدركات او در مىآيد.
اكنون كه اين مطلب دانسته شد مىگوييم اگر بارى تعالى از جمله
چيزهايى بود كه عقل آنها را ادراك و تعيين و توصيف مىكند وجود او را عقل به همين
نحو اثبات مىكرد، و در اين صورت لازم مىآمد كه به غير خود از اجسام شبيه گردد تا
صورت آن در ذهن حضور پيدا كند، در حالى كه خداوند منزّه است از اين كه به چيزى از
اجسام همانند باشد.
7- همچنين نيروى وهم نمىتواند او را اندازهگيرى كند، تا معيّن و
مشخّص شود، زيرا وهم جز معانى جزيى متعلّق به محسوسات را ادراك نمىكند، و اين
منوط است به اين كه نيروى تخيّل معناى مورد درك را به چيزى از صور جسمانى تشبيه
كند، و اگر وهم مىتوانست بر خداوند محيط شود ناگزير بايد او را در صورتى حسّى
ارائه مىداد، براى اين كه وهم حتّى وجود خود را در قالبى كه داراى صورت و حجم و
مقدار است ادراك مىكند.
(31423- 31352)
8- فرموده است: خلق الخلق ... تا معين،
در باره اين كه خداوند خلايق را بىنمونهاى از پيش بيافريده ما
سابقا در ذيل خطبه اوّل و جاهاى ديگر سخن گفتهايم، معناى اين كه آفرينش خود را با
صدور فرمان خويش به اتمام رسانيد اين است كه با خطاب امر «كن» آفرينش خلايق در
نهايت كمال ممكن آنها تحقّق يافت، زيرا براهين عقلى گوياى اين است كه براى
آفريدگان هر كمالى كه ممكن بود، از جانب پروردگار به آنها افاضه شده و به آن
رسيدهاند و او منزّه است، از اين كه از جانب او بخلى رود و دست از عطا و بخشش باز
دارد، مراد از اذعان به طاعت او دخول آفريدگان در تحت قدرت اوست، و معناى اجابت
آنها بدون مدافعه، و انقياد آنها بدون منازعه نيز همين است.
پس از اين امام (ع) به آنچه مقصود او از خطبه است مىپردازد، و آن
عبارت است از ستايش خداوند به اعتبار برخى لطايف صنع و شگفتيهاى خلقت او، و توجّه
دادن مردم به رازهاى پيچيدهاى كه در آفرينش اين حيوان (شب پره) وجود