مىگويم اگر چه اين سخن خالى از احتمال
نيست، ليكن جنگ ميدان خشم و كين است، و جاى خنديدن نيست، از اين رو آنچه در پيش
گفته شد، به نظر مناسبتر مىآيد.
(27867- 27866)
جمله مملوّة أخلافها
در توصيف ناقه (شتر ماده) است كه براى بيان آمادگى جنگ استعاره شده
است، يعنى: همان گونه كه پستانهاى ناقه از شير پر گشته، آماده دوشيدن است، جنگ نيز
افراد و وسايل خود را به حدّ كمال فراهم ساخته مهيّاى درگيرى است.
(27871- 27868)
فرموده است: حلوا رضاعها،
اين جمله نيز براى شيرخوارگان از اين ناقه استعاره شده، و اين كه
گفته شده در آغاز شير آن شيرين است، اشاره به اين است كه دلير مردان و پيكارگران،
در آغاز نبرد به سوى آن رو مىآورند، و هر كدام از آنها دوست دارد كه با همآورد
خويش بجنگد، و مانند شيرخواره كه مىكوشد از شير مادر شيرين كام شود، براى به دست
آوردن حلاوت پيروزى تلاش مىكند.
همچنين واژه علقم (حنظل) را براى تلخى فرجام اين جنگ استعاره آورده
است.
جهت مناسبت، شباهت تلخى حنظل و تلخكامى حاصل از سرانجام اين جنگ، و
همگونى است كه در اين دو تلخى حسّى و روحى وجود دارد، واژههاى باديا، مملوّة،
حلوا و علقما بنا بر اين كه حالند منصوبند، و كلمات پس از آنها بر حسب اين كه
فاعلند مرفوع شدهاند، و در باره اين كه واژه علقما كه اسم جامد است چگونه ممكن
است لفظ عاقبتها را كه پس از آن است رفع داده باشد بايد گفت كه اين واژه جانشين
اسم فاعل شده و مانند اين است كه: مريرة عاقبتها گفته شده باشد.
(27875- 27872)
فرموده است: ألا و في غد،
اين عبارت مبتنى بر آگاهى دادن از امورى است كه در آينده واقع خواهد
شد.
(27881- 27876)
فرموده است: و سيأتى غد بما لا تعرفون
يعنى: فردايى خواهد آمد، كه به چگونگى آن آگاهى نداريد، اين جمله
براى بزرگ شمردن رويدادهايى است كه وقوع آنها وعده داده شده، همچنين نمايانگر مقام
فضيلت آن بزرگوار است كه آنچه