را بر خلق تمام و بهانه عدم ابلاغ فرامين
الهى به مردم را از ميان برد و نهايت بيم و انذار را به انجام رساند. مقصود از:
مقطع كلّ شيء، نهايت هر چيزى است.
فايده هشتم: در اندازهگيرى روزى خلايق و تقسيم آن مىباشد. خداوند
بهر آفريدهاى آنچه در لوح محفوظ برايش مقرر شده است (كم، زياد، تنگنا، گشايش،
آسانى و يا سختى) و متعاقب حالات متضاد او يعنى پس از چيز دارى فقر و يا پس از فقر
ثروت را عنايت فرموده است. چنان كه در تحوّل و گوناگونى وضع انسان گفتهاند:
در همان حال كه انسان در ملك و مكنت روز را به شب مىبرد، صبح بر او
طالع مىشود در صورتى كه محتاج به يك پول سياه است، و يا در عين سلامتى و نعمت
دارندگى، آفات و بلاهايى (همچون بيمارى، غرق شدن در آب، سوختن و يا غصب كردن
ستمگرى و يا سلطه طغيان گرى) پيش مىآيد.
و يا بهنگام وسعت رزق و روزى و نهايت خوشحالى و شادمانى، غمى فرا
مىرسد و زندگى را تلخ و ناگوار مىكند و بدينسان مدّت عمر و أجل مخلوقات نيز به
لحاظ بلندى و كوتاهى تقدّم و تأخّر متفاوت است.
فايده نهم، خداوند، مرگ انسانها را، با پيوسته بودن به اسبابش
اندازهگيرى كرده است. با توجّه به اين كه اجل هنگام ضرورت مرگ است و اسباب مرگ
نيز ورود آفاتى از قبيل بيماريها يا كشته شدن مىباشد، بنا بر اين صحيح است كه
گفته شود، مرگ كه عبارت از جدا شدن روح از بدن است بستگى به اين علل و اسباب دارد.
امام (ع) لفظ «خلج» كه به معناى جذب است استعاره از مرگ به كار برده
و با عبارت «اشطان» يعنى ريسمانها استعاره را ترشيحيّه كرده است. وجه مشابهت ميان
جذب و مرگ اين است كه مرگ نزديكى اجل را ايجاب مىكند چنان كه جذب كننده مجذوب را
بيدرنگ جذب مىكند. بنا بر اين مرگ گويا با ريسمان اجل اشخاص را بسوى خود جذب
مىكند، چنان كه انسان مقصود خود را با طناب و