(ضننت به كسر نون): بخل كردن، حيف آمدن. فرّاء از دانشمند ادب «ضننت»
به فتح قرائت كرده است.
(اغضيت): چشم پوشى كردن، صرف نظر نمودن.
(قذى) [1]:
آنچه در چشم انسان افتد و موجب اذيت و آزار چشم شود.
(شجى): غمى كه به هنگام ناراحتى گلو را بگيرد و با وجود آن آب از گلو
پايين نرود.
(اخذ بكظمه): با حالت خشم و ناراحتى زندگى ادامه يابد.
(علقم): درختى است در نهايت تلخى، و در عرف براى هر نوع تلخى به كار
مىرود.
[ترجمه]
«وقتى كه به اطرافم نگريستم با تعجب جز خانوادهام ياورى نداشتم، اگر
براى گرفتن حق خلافت اقدام مىكردم آنان نيز كشته مىشدند. بر مرگ ايشان بخل
ورزيدم و به كشته شدنشان راضى نشدم. چشم را با وجودى كه خار و خاشاك غم و اندوه در
آن خليده بود بر هم نهادم، و آب زهرآگين ستم و ظلم را با اين كه غصه راه گلويم را
گرفته بود نوشيدم و با چيزهايى كه از حنظل تلختر بودند شكيبايى ورزيدم.»
[شرح] (6019- 5994)
در اين فراز از سخن، حضرت داستان و سرگذشت خود بعد از وفات رسول خدا
(ص) را بازگو مىكند، كه در جريان خلافت چه گذشت. و اين نقل ماجرا به منظور بيان
مظلوميت و شكيبايى از اتفاقى است كه افتاد، با اين كه آن
[1] قذى: خاشاك جمع آن اقذاء است (فرهنگ فارسى دكتر محمد معين).