شيرخوارى تكامل يافت و پس از اندك زمانى
كودكى شد و به دوران جوانى و بلوغ رسيد. آن گاه خداوند به وى قلبى نگهدارنده و
زبانى سخنور و چشمى بينا عنايت فرمود، تا از حقايق عبرت بگيرد و از خطر روزگار بر
حذر باشد. ولى همين كه آن نطفه به حد كمال رسيد و قامتش معتدل و اندامش موزون شد،
از پرستش خداوند و اطاعت رسول به تكبّر سرپيچى كرد و قدم در جادّه گمراهى نهاد و
با دلو بزرگ هوا از چاه عميق هوس آب كشنده شد و تمام كوشش خود را براى به دست
آوردن لذّات و خوشيهاى دنيا به كار بست، و به دنبال انديشههاى باطل رفت، (در
صورتى كه) هرگز گمان مصيبت و پيشامد ناگوارى را براى خود نمىداد و از ارتكاب هيچ
گناهى بيم نداشت كه ناگاه، در عين غرور و غفلت چشم از دنيا فرو بست! عمر كوتاه و
غرورآميز را در خطا و لغزش سپرى كرد، نعمتهاى الهى را سپاسگزارى نكرد و واجبات
خداوند را انجام نداد؛ بى خبر مرگ گريبانش را گرفت در حالى كه ميل به پذيرفتن حق
نداشت و آماده رفتن به راه آخرت نبود. از پيش آمدن چنين حالتى حيران و مبهوت
مىشود، و از فرط درد و رنج بيدار خوابى بر او مسلّط مىگردد و در گردابهاى درد و
اندوه بيمارى، ميان برادران و پدر و مادر مهربان گرفتار مىآيد، اطرافيان از غم او
بر سر و سينه مىزنند، جزع و زارى مىكنند، امّا اين آه و نالهها به حال او
تأثيرى ندارد. بيهوشى مرگ او را بخود مشغول داشته، در شدّت و سختى و اندوه بسيار و
رنج و الم بى شمار جان مىدهد. سپس او را (غسل داده و حنوط كرده) در كفنهايش
مىپيچند و بى آنكه اختيارى داشته باشد اين سو آن سو حركتش مىدهند و با خفّت و
رنجورى حال و لاغرى جسم كه بر اثر بيمارى بدان وضع در آمده است در ميان تختههاى
تابوتش مىگذارند. آن گاه فرزندان و برادران دينى كه به يارى آمدهاند، براى خاك
سپارى او را به سوى ديار غربت و گورستانى دور كه پس از آن ديدار كنندهاى نخواهد
داشت حمل مىكنند.
همين كه تشييع كنندگان و مصيبت ديدگان از دفن فارغ و به خانه بازگشتند،
براى جواب دادن به سؤالات فرشتگان در حالى كه از وحشت و ترس حيرت زده است او را در
قبر مىنشانند. بزرگترين بليّهاى كه در آنجا بر او وارد