از ميان مىبرد. همه اين نواقص ياد شده از
ضعف و ناتوانى حيوان مىباشد.
چون خداوند متعال از جسم و توابع آن، مانند عوارض جسمانى مانند كر
بودن از شنيدن صداهاى خفيف، و در نيافتن صداهاى دور و ناشنوا شدن از فريادهاى
بلند، پاك و منزّه است. اين صفات بر خدا اطلاق نمىشود.
كسى از صداهاى شديد، كر مىشود، كه داراى نيروى شنوايى جسمى مخصوص
باشد. بنا بر اين هر شنوايى جز خداوند همين نواقص را دارد.
با توجّه به توضيح مطلب فوق، به هنگام ستودن خداوند لازم است، كه او
را از اين ويژگيها پيراسته داريم، زيرا حق تعالى بدين معنا شنوا نيست.
قرآن صفت سميع و شنوا را براى خداوند ثابت كرده است. معناى سميع بودن
خدا اين است كه هر صداى قابل شنيدنى هر چند پوشيده و مخفى باشد، مىشنود. صداهاى
نهفته و سربگوشى را مىداند، بلكه از اين دقيقتر، راز دل ستايشگران و دعاى دعا
كنندگان را مىشنود. خداوند شنوايى است كه گذشت شب و روز بر او اثر ندارد، زيرا
شنوايى او به وسيله جسمانيّت گوش انجام نمىپذيرد، تا به هنگام خفتن در شب از درك
اصوات ناتوان باشد.
(10912- 10902)
8- قوله عليه السلام: و كلّ بصير غيره يعمى عن خفىّ الالوان و لطيف
الأجسام:
«هر بينايى جز خداوند از ديدن رنگهاى پوشيده و اجسام لطيف نابيناست.»
مىگوييم (شارح) رنگهاى پوشيده مانند رنگهايى كه در تاريكى قرار داشته باشند. و
لطيف گاهى به معنى بيرنگ به كار مىرود، مانند هوا و گاهى به معنى جوهر كم قوام
است به اعتقاد متكلّمين مانند جوهر فرد و مانند ذرّه. لطيف به هر دو معنا براى
حيوان قابل درك نيست. لفظ «عمى» در عبارت حضرت مجازا به كار رفته است، زيرا كورى
يا بطور مطلق بى چشمى است و يا به معناى بينا نبودن شخصى است كه لازمهاش بينايى
است. غير خداوند، هر كس كه بينا و