از جهت كمال بودن اين كه عقلها به كينه
ذاتش برسند).
خداوند آفرينش را بيافريد. نه براى اين كه سلطنتش را قوّت ببخشد و نه
از بيم پيشامدهاى روزگار و نه براى مادى جستن از آفريدهها و نه به منظور دفع
همتايى نزاع كننده، و نه براى منع از شريكى گردنكش و دشمنى كننده و لكن
(آفريدهها) مخلوقاتى هست پرورده او، و بندگانى مىباشند مسخّر و تحت فرمان حضرت
حق. خداوند، نه در چيزها حلول كرده تا گفته شود، در داخل آنها قرار دارد، و نه از
اشيا فاصله گرفته، تا گفته شود در آنها نيست (زيرا درون و برون بودن لازمه ممكنات
و امور جسمانى است)؛ خلايق را بدون خستگى و ماندگى بيافريد، و در اصلاح امر آنها
از روى تدبير نينديشيده، و ناتوان نگرديده است در احكام و مقدرات خويش گرفتار شبه
و ترديد نشده بلكه حكم وى پايدار، دانشش استوار و امرش برقرار است.
كسانى كه گرفتار نقمتها و خشمهاى وى هستند، باز بدان درگاه چشم اميد
دارند «تا مگر آزاد گردند» و اشخاصى كه قرين نعمتها و الطاف وى هستند، باز از او
هراسان و بيمناكاند (كه مبادا كفران كرده و به عذاب مبتلا گردند)».
[شرح]
(10831- 10820) به نظر ما (شارح) اين خطبه شامل مباحث لطيفى از علم
الهى است، كه جز اهل معرفت و نخبگان بر آن دست نيافتهاند و ذيلا و به اندازه
وسعمان به شرح و توضيح آنها خواهيم پرداخت (10852- 10834)
بخش اوّل سخن حضرت: الّذى لم يسبق الى قوله باطنا
چون در جاى خود ثابت شده است كه، سبقت گرفتن، نزديك بودن، قبل و بعد،
امورى هستند كه ذاتا به زمان پيوستگى دارند، ثابت مىشود كه اشياى زماندار، نيز
به زمان ملحق مىشوند. از طرفى ذات مقدّس حق متعال منزّه است كه داراى زمان باشد،
زيرا زمان به حركت بستگى دارد و حركت بعد از وجود جسم تحقّق مىيابد و جسم پس از
وجود خداوند ايجاد گرديده است. حقيقت ياد شده فوق به دلايل غير قابل ترديدى در جاى
خود به اثبات رسيده است. با توجّه