به توضيح فوق، هيچ يك از امور داراى زمان،
به ذات خداوند و صفات كماليّه وى پيوستگى ذاتى ندارد. بنا بر اين جايز نيست كه
گفته شود: خداوند، داناست، پيش از آن كه توانا باشد، و يا قدرتمند است قبل از آن
كه دانشمند باشد. و باز روا نيست كه گفته شود: خداوند بر وجود جهان اوليّت دارد
پيش از آن كه آخريّت داشته باشد!، چه قبليّت و سبقت به مفهوم زمانى، بر ذات و صفات
خداوند قابل صدق نيست. امّا قبل و بعد به معناى ديگرى بر خداوند اطلاق شده است.
قبليّت به معناى شرف، فضيلت و قبليّت ذاتى و عليّت براى خداوند آورده مىشود.
تقدّم و قبليّت حق متعال، تقدّم ذاتى و علىّ است.
در اوّلين خطبه نهج البلاغه، روشن گرديد كه هر آنچه از صفات به ذات
مقدس حق ملحق شود، امورى اعتبارى و ذهنى هستند، كه در مقايسه با مخلوقات عقل
برداشت مىكند، و هيچ يك از اين اعتبارات ذهنى، قبل و بعدشان با توجّه به ذات مقدس
حق، و معنائى كه براى آنها گفتيم فرق نمىكند. بدين شرح كه در باره خداوند روا
نيست گفته شود او شايسته داشتن اين اعتبار است، پيش از آن يا پس از فلان اعتبار،
كه اگر چنين باشد، كمال ذات حق فزونى و نقصان مىپذيرد، در صورتى كه ذات مقدّس حق
كم و زيادپذير نيست، بلكه نظر به استحقاق ذاتى خداوند، رواست كه تمام صفات يكجا و
مدام و به يك نسبت بر وى اطلاق شود، فرض هيچ لحظهاى نمىشود، جز اين كه ذات او
شايستگى، اوليّت و آخريّت را با هم داراست، با استحقاق اوّلى و ذاتى، بدون آن كه
ترتيبى در نظر گرفته شود. هر چند اعتبارات با توجّه بقرار داد ما فرق مىكند يعنى
ذهنيّت ما در موجودات چنين است كه از مفهوم قبل جلو بودن و از مفهوم بعد ضدّ آن را
مىفهميم.
به خلاف امور، داراى زمان كه اگر وجود چيزى قبل فرض شود در همان حال
نمىتواند بعد هم فرض شود چون تناقض پيش مىآيد. مثلا وجود جوهر شيئى