مىجنگد و تو براى رياست و حكومت. تو
مىخواهى زنده بمانى، و او به فكر شهادت در راه خداست.
اگر تو بر لشكر عراق (پيروان على) پيروز شوى عراقيها به دليل
بىعدالتى از تو خواهند ترسيد ولى اگر على پيروز شود مردم شام بدليل عطوفت و
مهربانى على (ع) از او نمىترسند. با اين همه حيلهاى بكارگير و پيشنهادى بده كه
ميان اطرافيان على (ع) اختلاف ايجاد كند چه آن را بپذيرند يا رد كنند.
آنها را فراخوان به اين كه كتاب خدا ميان شما و ايشان داور باشد، تو
با اين حيله به مقصود خود خواهى رسيد و من هم اين موضوع را تا زمانى كه لازم باشد
از ديگران پوشيده مىدارم. معاويه رهنمود را پذيرفت:
صبح كه فرا رسيد، قرآنها را بر سر نيزهها كردند و در ميدان
برافراشتند، تعداد آنها را پانصد قرآن دانستهاند قرآن مسجد جامع شام را بر سه
نيزه بستند و ده نفر آن را نگهدارى مىكرد.
سپاهيان شام يكباره با هم فرياد برآوردند: اى مردم عرب خدا را، خدا
را در باره زنان و دختران، خدا را، خدا را در باره دينتان! اين كتاب خداست كه بايد
داور ميان ما و شما باشد. امام (ع) با ديدن اين فريبكارى، عرض كرد، بار خدايا تو
آگاهى كه آنها منظورشان حفظ حرمت قرآن و دين تو نيست، تو ميان ما و آنها داورى كن،
زيرا به حقيقت تو داور هستى! در اثر اين رياكارى ميان پيروان امام اختلاف افتاد.
گروهى فرياد زدند:
جنگ! جنگ! ولى بيشتر افراد، صدا زدند، داورى كتاب خدا را قبول
مىكنيم.
جنگ براى ما جايز نيست. زيرا ما را به حكميّت و داورى قرآن فرا
خواندهاند. از همه سو فرياد برآمد: ترك مخاصمه مىكنيم و صلح را مىپذيريم.
امام (ع) در جواب سازشكاران صلح طلب فرمود: اى مردم، من براى پذيرش
فرمان كتاب خدا سزاوارترين شما هستم، ولى معاويه، عمرو عاص، و پسر ابى