معيط، طرفدار دين نيستند و از قرآن جانبدارى
نمىكنند. من آنها را از شما بهتر مىشناسم، از دوره كوچكى، تا بزرگسالى با آنها
بودهام. چه در كوچكى و چه در بزرگسالى از بدترين افراد بودهاند. درخواست آنها كه
تسليم داورى قرآن شويم، سخن حقى است كه با آن اراده باطل كردهاند قرآن بر نيزه
كردن آنها به اين معناست كه به ظاهر قرآن را مىشناسند ولى بدان عمل نمىكنند.
منظورشان از اين امر فريب، حيله و سست كردن اراده شماست. شما فقط يك ساعت بازو و
جمجمههاتان را به من عاريه بدهيد، حق در جايگاه خودش مستقر گرديده، چيزى جز بر
افتادن قوم ستمكار باقى نخواهد ماند.
در اين هنگام بيست هزار نفر از اصحاب اطراف حضرت را گرفتند و به جاى
آن كه حضرت را امير مؤمنان خطاب كنند بى ادبانه فرياد زدند: يا على به حكميّت كتاب
خدا فرا خوانده شدهاى بپذير، و گرنه چنان كه عثمان را كشتيم تو را خواهيم كشت.
امام (ع) فرمود: واى بر شما من حكميّت قرآن را قبول ندارم؟ با اين كه
اوّل كسى بودم كه بدان ايمان آورده آن را پذيرفتم و اوّل شخصى بودم كه مردم را به
پذيرفتن كتاب خدا فرا خواندم! حال چگونه قرآن را قبول ندارم! با معاويه و شاميان
مبارزه مىكنم تا آنها در عمل به كتاب خدا ايمان پيدا كنند امّا شما را آگاه كردم
كه قصد آنها از اين پيشنهاد فريب دادن شماست و نه عمل كردن به حكم قرآن.
ولى آنها به اخطار آن حضرت توجّهى نكردند و پيشنهاد كردند كه امام
(ع) فرستادهاى را گسيل دارند تا مالك اشتر را از جنگ باز دارد. اين تقاضا را وقتى
مطرح كردند كه مالك اشتر، صبح هنگام «ليلة الهرير» بر لشكر معاويه مسلّط شده، چيزى
نمانده بود كه وارد اردوگاه معاويه شود، و پيروزى حتمى شده بود.
حضرت ناگزير براى بازگشت مالك اشتر اقدام كرد و مالك با ناراحتى