شما در جنگ براى كسى كه به شما دل بسته
باشد، زيان و نااميدى است. و آن كه به يارى شما به جنگ دشمن رود سودى نصيبش نخواهد
شد.
(7071- 7033) پس از اين درد دل، نتيجه بدگمانى و بىاعتمادى به سخن
آنها- به دليل مخالفت كردار با گفتارشان، و وعدههاى خلاف در باره قيام به همراه
آن حضرت- را يادآور مىشود، و آن اين كه هرگز آنان را تصديق نمىكند زيرا آن كه
كارى را فراوان انجام دهد، به آن شناخته مىشود و از مثلهاى عرب است كه: انّ
الكذوب لا يصدق: «كسى كه زياد دروغ مىگويد تصديق نمىشود» و اين كه آن حضرت به
يارى آنها طمع نبسته است، و اين كه دشمن را با وعدههاى آنها نخواهد ترساند، زيرا
ترساندن دشمن با اين گونه ياران با توجّه به اين همه مخالفت و آگاهى خصم بر اين
ضعف و سستى، سبب جرأت و تسلّط دشمن و اطمينان آن بر عدم مقاومت و پايدارى مىشود.
امام (ع) كلام خود را به طريق پرسش انكارى و توبيخآميز، كه گوياى
چگونگى خوارى و ذلّت حال آنها، در نپذيرفتن دعوت آن حضرت است با اين بيان: ما
بالكم «شما را چه مىشود» ادامه مىدهد و از درمان بيماريى كه بدان گرفتار
آمدهاند، و چگونگى معالجه آنها مىپرسد كه: ما دوائكم و ما طبّكم، داروى شما
چيست؟ و چگونه بهبود خواهيد يافت؟ تا شما را درمان كنم.
برخى از شارحان بر اين عقيدهاند كه منظور حضرت از عبارت «ما طبّكم»
عادت و رسوم آنها بوده است، ولى با توجّه به سبك سخن حضرت معناى اوّل نسبت به
موضوع مناسبتر و شايستهتر است.
سپس آن بزرگوار كوفيان را، به تصور آنها از نيرومندى و قدرت دشمن
متوجّه مىكند و مىفرمايد: آنها در شجاعت و شدّت عمل مردانى چون شما هستند. آنان
مردانى استثنايى نيستند و بر شما فزونى و مزيتى ندارند. بنا بر اين ترس شما از
آنها بيهوده است. دوباره امام (ع) سؤال توبيخى خود را تكرار مىفرمايد،