نشان دهنده سبك آن
باشد. بيشتر سخنوران بين بلاغت و فصاحت فرقى نگذاشته و آنها را به عنوان دو لفظ
مترادف در معناى واحد به كار بردهاند. و بعضى بلاغت را در باره معنى، و فصاحت را
در مورد الفاظ قرار دادهاند، ولى ادّعاى نزديك به حقيقت اين است كه فصاحت موجب
بلاغت مىشود و بلاغت از فصاحت فراگيرتر است، زيرا گاهى شخص غير فصيح مقصود خود را
به هر نوع عبارتى مىرساند و در عرف علما، بلاغت و فصاحت مساوى هماند. خلاصه:
فصاحت عبارت است از پاكى سخن از پيچيدگى كه دلالتش بر معنى باعث آسانى فهم شود و
شنيدنش لذّتبخش باشد و بلاغت سخن فصيحى است كه سخنور را در اداى مطلب به نهايت
مقصودش برساند.
بحث دوّم:
در موضوع علم بلاغت و فصاحت
چون مقصود از
سخن، رساندن معنى است و اين رساندن معنى چنان كه مىدانيد گاهى فقط به قرارداد و
گاهى به قرارداد و عقل مربوط مىشود، بنا بر اين مىگوييم موضوع علم فصاحت «سخن»
است كه بر معناى خود به يكى از دلالتهاى سه گانه (مطابقه، تضمّن، التزام) به صورتى
كه باعث نزديكى معنى و خوشايندى شنونده گردد، راهبر شود و موضوع بلاغت سخن فصيح
است.
امام فخر
رازى گفته است: «موضوع فصاحت و بلاغت كلام است از جهت دلالت التزامى، زيرا محال
است معناى وضعى كلمه كم يا زياد شود.
بنا بر اين
اگر شنونده معناى قراردادى لفظ را بداند مفهوم كلمه را كاملا خواهد فهميد و اگر
آگاه به معناى قراردادى نباشد از شنيدن لفظ هيچ معنايى را نخواهد فهميد. به اين
دليل كه هر گاه به عنوان مثال زيد را به شير تشبيه كنند و منظور از بيان اين معنى
دلالت قراردادى باشد بايد بگويى زيد مانند شير است در شجاعت. و براى اين كلمات
معناى ديگرى غير از معناى قراردادى متصوّر نيست و اگر به جاى اين كلمات (زيد،
مانند، شير، شجاعت) كلمات مترادفى