صورت قبول نداريم كه
كلمه عبد اللّه مفرد باشد، و گاهى اراده نمىشود در اين صورت حتما مفرد است.
به هنگام
تعريف مفرد گفته شد: مفرد چيزى است كه از جزء لفظ اراده دلالت بر هيچ معنايى نشود.
اين همان تعريفى است كه دانشمندان متقدّم براى لفظ مفرد و مركّب مىآوردند با اين
توضيح روشن شد كه نيازى به قيدى كه دانشمندان متأخّر بر تعريف مركب افزوده و
گفتهاند: از آن جهت كه جزء لفظ باشد، نيست، زيرا هر دو تعريف بيانگر يك حقيقت
است
بحث دوّم:
تقسيم لفظ مفرد به مفهوم جزئى و كلّى
تصوّر معناى
مفرد اگر مانع از اشتراك مصاديق باشد اصطلاحا آن را جزئى مىگويند و اگر مانع از
شركت مصاديق متعدّد نباشد آن را كلّى مىگويند. جزئى دو معنا دارد يكى تعريفى كه
گذشت و به جزئى حقيقى نامگذارى شده است و ديگرى هر مفهوم خاصّى است كه زير پوشش
مفهوم عامى قرار گرفته باشد [1]. فرق بين اين دو نوع جزئى، اين است كه
جزئى حقيقى، جزئى اضافى نيست و مفهوم كلّى ندارد، و جزئى نوع دوم نسبت به مفهوم
عامتر از خود جزئى است و گاهى هم خود مفهوم كلّى دارد.
امّا مفهوم
كلّى به سه معنى به كار رفته است:
اوّل كلّى
طبيعى، و آن مفهوم حقيقى است كه در نفس ذات خود مانع از شركت مصاديق فراوان
نمىشود (مانند مفهوم انسان) دوّم كلّى منطقى، و آن مفهومى است كه از طريق تعقّل و
مقايسه با مفاهيم جزئى عقل، حاصل مىشود (مانند مفهوم كل در جمله الانسان كلّى)
سوّم كلى عقلى، كه مجموعه كلّى طبيعى و كلّى منطقى است (مانند مجموع مفهوم انسان و
مفهوم كلّى) مفهوم كلّى به شش قسم تقسيم مىشود:
[1]
مانند مفهوم انسان كه خصوصىتر از مفهوم حيوان است.