2- دستهاى ديگر از
آنها به خالق و ابتداى خلق اقرار داشتند ولى بعثت و معاد را منكر بودند و قرآن از
آنها چنين حكايت مىكند: وَ ضَرَبَ لَنا
مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ قُلْ
يُحْيِيهَا ...[1]
3- گروهى
ديگر از آنها به خداوند و نوعى بازگشت معتقد بودند ولى بت مىپرستيدند و چنين
مىپنداشتند كه بتها در نزد خدا آنها را شفاعت مىكنند، قرآن در اين باره چنين
مىفرمايد: وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا
يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ[2]. از همين
دسته سوّم قبيلهاى بودند كه از بيان عقيده خوددارى مىكردند اينان پيروان بت لات
در طائف بودند. قريش و بنو كنانه و غيره پيروان غزا در مكّه بودند و بعضى از اينان
بتها را به صورت ملائكه مىساختند و به وسيله آنها به ملائكه توجّه مىكردند و
بعضى ملائكه را مىپرستيدند همچنان كه خداوند مىفرمايد: بَلْ كانُوا
يَعْبُدُونَ الْجِنَ.
امّا محصله
در زمان جاهليّت سه دسته از علوم را دارا بودند.
اوّل علم
انساب و تاريخ و اديان. دوّم تعبير خواب. سوّم علم ستاره شناسى. كاهنان و
ستارهشناسان از اين دسته بودند. از پيامبر (ص) روايت شده است كه فرمود: «كسى كه
از طريق ستاره شناسى چنين و چنان بگويد بر آنچه بر محمد (ص) نازل شده، كافر شده
است [3]».
از غير اعراب
نيز گروههايى وجود داشتند مانند براهمه هند. و خلاصه نظر آنها حسن و قبح عقلى باز
مىگشت در تمام احكام به عقل رجوع مىكردند و
[1]
سوره يس (36): آيه (78): براى ما مثلى آوردند و خلقت خود را از ياد بردند، گفتند
چه كسى اين استخوانهاى پوشيده را زنده مىكند؟ بگو آنكه اوّل بار آنها را آفريد.
[2] سوره
يونس (10): آيه (18): غير خدا كه برايشان سود و زيانى ندارند مىپرستند و مىگويند
آنها شفعاى ما در نزد خدا هستند.
[3] من
قال مطرنا ببنو كذا فقد كفر بما انزل على محمد (ص).