فصل اوّل:
در باره دلالت داشتن لفظ بر معناى خود مىباشد
و در آن
بحثهايى است
بحث اوّل:
دلالت لفظ بر تمام معناى قراردادى خود و يا بر جزئى از معناى قراردادى خود
(از آن جهت
كه جزئى از معناى قراردادى است) و يا بر مفهومى خارج از معناى قراردادى كه لازمه
ذهنى معناى قراردادى است (از آن جهت كه لازم معناى قراردادى است) مىباشد. دلالت
نوع اوّل (يعنى دلالت لفظ بر تمام معناى قراردادى) را دلالت مطابقه گويند، مانند
لفظ «انسان» كه بر حيوان انديشمند دلالت مىكند.
دلالت نوع
دوّم (يعنى دلالت لفظ بر جزئى از معناى قراردادى) را دلالت تضمّنى گويند مانند اين
كه لفظ انسان فقط بر حيوان يا انديشمند تنها دلالت كند.
دلالت نوع
سوّم (يعنى دلالت لفظ بر امرى غير از معناى قراردادى) را دلالت التزامى گويند،
مانند دلالت لفظ انسان بر خنده.
در دلالت
تضمّنى جمله «از اين جهت كه جزء معناى لفظ باشد» را اضافه كرديم تا موردى را كه
لفظ به طور مطابقه در جزء معنا به كار مىرود از تعريف دلالت تضمّنى خارج كنيم،
مانند لفظ ممكن كه به طور مطابقه بر ممكن خاص كه جزء معناى ممكن عام است اطلاق
مىشود. يعنى اگر لفظ به طور مطابقه بر جزء معنا به كار رود دلالت تضمّنى نخواهد
بود.
در دلالت
التزامى نيز جمله «از اين جهت كه معناى لازم لفظ است» را