قياس كرد ابليس بود و
خداوند تعالى به او جوابى تنبيهى داد، نه تصريحى و فرمود: قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً[1].
بعضى از فضلا
گفتهاند آنچه خداوند به ابليس با حكم حكمت الهى و قدرت ربّانى امر فرمود صريح بود
و آنچه كه ابليس به خداوند عرض كرد قياس بود و هر كس حكم صريح را با قياس رد كند
رانده شده و ملعون است.
بحث هفتم-
اشاعره با توجه به داستان آدم و ابليس به دو وجه استدلال كردهاند كه خداوند تعالى
كفر را در ميان كافران القا كرده است.
1- خداوند
ابليس را مهلت داد با اين كه مىدانست قصد او اغواى آدميان است و اگر او را هلاك
مىكرد مردم راحت مىشدند و شرّى از ناحيه او و فرزندانش به مردم نمىرسيد.
2- ابليس با
گفتن «اغويتنى» گمراهى را به خدا نسبت داد و خداوند اين نسبت را انكار نكرد پس
روشن است كه اغوا به دست خدا انجام مىگيرد.
معتزله اشكال
اوّل اشاعره را بدين طريق پاسخ دادهاند كه خداوند آدم و فرزندان او را آزاد
آفريده است. آنها قادرند كه ابليس را از خود برانند. بنا بر اين انسانها كفر و
فساد را انتخاب مىكنند. نهايت چيزى كه در اين باب مىتوان گفت اين است كه دورى از
گناه با نبودن ابليس آسانتر ميسّر بود تا بودن او، و با همين فرض وسوسه او سبب
سختى در اداى طاعت مىشود و مكلّف با اداى تكليف همراه با سختى ثواب بيشترى
مىبرد، چنان كه معصوم فرموده است:
«برترين
اعمال شاقترين آنهاست [2]». اين كه وسوسه ابليس سبب مشقّت در اداى
تكليف مىشود حكيم را از انجام كارش باز نمىدارد همچنان كه مشقّتها، رنج و آلام و
شبهات موجب زيادى شك و ترديد مىشود با اين حال نزول رنج و
[1]
سوره اعراف (7): آيه (18): خدا به شيطان گفت بيرون شو كه تو رانده درگاه مائى.