1- چنانچه لفظ
استعاره را بدون انتقال معنايش به كار ببريم در اين صورت استعاره نيست و علم منقول
ناميده مىشود مانند لفظ يزيد و يشكر كه معناى اين دو كلمه براى شخص خاصّى در نظر
گرفته نشده ولى لفظ آن به كار برده شده و در اين صورت يزيد و يشكر اسم است براى
فرد معيّنى.
2- عقلا
معتقدند كه به كار بردن استعاره در فهم معنا از حقيقت رساتر است زيرا ضمن استعاره
انتقال معنا به صورت مبالغه صورت مىپذيرد و اگر انتقال معنا نباشد و صرفا انتقال
لفظ باشد مبالغهاى در كار نخواهد بود.
بحث دوم-
در باره فرق ميان استعاره و تشبيه است.
تشبيه، حكمى
است كه به دو طرف تشبيه يعنى مشبّه و مشبّه به نيازمند است، امّا استعاره چنين
نيست. مثلا اگر گفته شود شيرى را ديدم و منظور انسانى باشد، چنانچه بر اين عبارت
چيزى كه نشانه تشبيه به شير است افزوده نشود تشبيه تحقّق پيدا نمىكند، بلكه صرفا
به لفظ معنايى را دادهاى كه آن لفظ براى آن معنا وضع نشده است و صرفا به دليل
مشابهتى كه بين لفظ و معناى حقيقى وجود دارد (يعنى وجود جرأت در مرد و شير) و بدون
به كار بردن لفظ تشبيه، تشبيه تحقّق پيدا نمىكند.
هر گاه
مشابهت بين دو چيز قوى باشد روشن بيان كردن تشبيه زشت است.
به اين دليل
كه شباهت در مشبّه و مشبّه به براى همگان روشن است مانند تشبيه نور به علم، و
ايمان و ظلم به كفر و جهل كه به دليل قوّت شباهت در اين جا پسنديده نيست كه
بگوييم: دانش مانند نور است.
با روشن شدن
معناى تشبيه استعاره وقتى زيباست كه زمينه تشبيه در بين مردم رايج و روشن باشد ولى
اگر تشبيه روشن نباشد و دركش زحمت داشته باشد تصريح بهتر از استعاره است مانند
كلام معصوم (ع): «مثل مؤمن مثل درخت خرماست» كه به دليل رايج نبودن وجه شبه در بين
مردم، تشبيه گويا نيست و به